- سفرنامهنویسی 1
- مدینه، مرقد معشوق 5
- اشاره 5
- از پرواز تا فرود 6
- نخستین شب 10
- در بقیع 12
- تبلیغات 14
- نماز جمعه 16
- کتابخانه مسجدالنبی 17
- مدینه قدیم 19
- مرثیه بقیع 22
- موجی در مراکش 26
- نقش زبان 27
- غربت بقیع 30
- نگاه اقتصادی 32
- ورود سرپرست حجاج به مدینه 34
- خانه فاطمه «ع» 35
- کسبه افغانی 35
- دیدار از اماکن 36
- اربعین یادگار امام 40
- دعای کمیل مدینه 41
- شیعیان مدینه 47
- مال باختگان 51
- مدینه امروز 52
- وداع با مدینه 58
- اشاره 61
- مکّه، معبدِ عشق 61
- شهر خاطرهها 62
- احرام 64
- راه هجرت 66
- کعبه در حصار 67
- قبله 68
- کعبه، عظمت در سادگی 73
- قطره و دریا 74
- درس خاکساری 78
- شهیدان حرم 79
- شبهای حرم 81
- نقطه و پرگار 84
- شوق حرم 87
- مغناطیس دلها 89
- سمینارها 91
- روحانی کاروان 94
- خبرنامه زائر 98
- مراسم برائت 100
- در آینه رفتار 105
- از «هست» تا «باید» 108
- کار تبلیغی دیگران 112
- عرفات و منا 115
- اشاره 115
- کوچ به عرفات 116
- در خدمت زائران 121
- اجرای برائت 123
- غروب عرفه 131
- مشعر 132
- منا 135
- در مسلخ عشق 140
- گمشدگان 142
- باز هم برائت 145
- دوباره مکّه 147
- اشاره 147
- دوباره مکّه 148
- از «حرا» تا «ثور» 150
- بازگشت 154
- فهرست اعلام 156
دوباره مکّه
27082
صبح امروز در منا بودیم، عصر در مکه. دوباره خانه خدا بود که دلها و دیدههای عاشق را به سمت خویش میکشید و مردم همچون برادههایی مجذوب این مغناطیس. ساعتی به غروب مانده، سیل حجاج، سواره و پیاده از منا برمیگشتند.صف فشرده اتومبیلهای حامل افراد، در آن گرمای دم کرده غروب مکّه، مثل زنجیری به هم پیوسته بود. عدّهای نیز پیاده و با گامهای خسته ولی مشتاق باز میگشتند. نزدیکیهای «میدان شیشه» ناظر این کوچ ربّانی بودم کهصحنهای زیبا توجّهم را جلب کرد. یک زن فیلیپینی با دوتا از بچههای هشت نه سالهاش کنار خیابان و در مسیر مردم ایستاده بودند، با زنبیلی پر از بستههای خنکِ آب میوه، شیر و نوشابه و به