داستان‌ها و حکایت‌های حج صفحه 102

صفحه 102

همچو مرد شریفی مفتخر بودیم. یکسره مشغول طاعت و عبادت بود.

هیمن که در منزلی فرود می‌آمدیم او فوراً به گوشه‌ای می‌رفت و سجاده خویش را پهن می‌کرد و به طاعت و عبادت مشغول می‌شد.

امام فرمود: پس چه کسی کارهای او را انجام می‌داد و حیوانش را تیمار می‌کرد؟ آن مرد گفت: البّته افتخار این کارها با ما بود. او فقط به کارهای مقدّس خویش مشغول بود و کاری به این کارها نداشت.

حضرت فرمود: بنابراین همه شما از او برتر بوده‌اید.(1)

تواضع در حریم دوست

سالی هارون به عزم حجّ حرکت کرده و به کوفه رسید. اهالی او را استقبال نمودند، ناگاه در میان جمعیت، یکی فریاد برآورد: یا هارون! یا هارون! گفت: این شخص گستاخ کیست؟ جواد دادند: بهلول است. پرده هودج را بلند کرده و گفت: چه می‌گویی؟ بهلول گفت: روایت مسند است که قدامة بن عبداللَّه عامری می‌گوید: حضرت رسول صلی الله علیه و آله را هنگام رمی جمره زیارت کردم در حالتی که هیچ کس را از اطراف او ضرب و طرد نمی‌کردند. ای هارون! تواضع تو در این سفر بهتر از تکبّر است؛ زیرا، به حرم کبریا مشرّف می‌شوی. هارون گفت: بیشتر بگوی. گفت: هر مردی که دارای سلطنت یا مال یا جمال باشد و سلطنت خود را در عدل و مال خود را در انفال و جمال را در عفّت صرف کند، در دفتر الهی از ابرار است.

هارون خواست جایزه‌ای به او بدهد، بهلول سر به آسمان کرده و گفت: من و تو هر دو عیال خدا هستیم، محال است که خدا تو را یاد نماید و مرا فراموش کند.(2)


1- . داستان راستان، ص 33
2- . رنگارنگ، ج 2، ص 105
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه