داستان‌ها و حکایت‌های حج صفحه 107

صفحه 107

چون عرصه شطرنج به سر می‌برد، فرزین می‌شود؛ یعنی، به از آن می‌گردد که بود و پیادگان حاج به سر بردند و بتر شدند.

از من بگوی حاجی مردم گزای راکو پوستین خلق به آزار می‌درد

حاجی تو نیستی، شترست از برای آنک‌بیچاره خار می‌خورد و بار می‌برد(1)

حریم امن

مرد مؤمنی به شخصی گفت: هر کس تلاش کند وبه کعبه رود، در امان خواهد بود. آن مرد سختی‌های راه را به جان خرید و عازم مکّه گردید. او به آن‌جا رفته بود که الطاف الهی را ببیند و در مکان امنی مستقر گردد و به آرامش خاطر دست یابد، ولی عربی نادان حرمت آن حریم مقدس را نگه نداشت و با خفّت و خواری دست به گناه زد و دستار آن مرد را از سرش ربود و فرار کرد.

هنوز از کعبه پای او به در بودکه بر بودند دستارش زسر زود

یکی اعرابی را دید بی‌نورکه دستارش بتگ می‌برد از دور

مرد زبان به گله گشود و گفت: ایمنی این مکان برایم آشکار شد؟ او با خود می‌اندیشید که وقتی در این جا دستارم را از سرم بدزدند، در درون خانه سرم را خواهند برید.

زفان بگشاد آن مجنون به گفتارکه اینک ایمنی آمد پدیدار


1- . گلستان، باب 7.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه