داستان‌ها و حکایت‌های حج صفحه 108

صفحه 108

چو دستارم زسر بردند بردرمیان خانه، خود کی ماندم سر؟

نشان ایمنی بر سر پدیدست‌به خانه چون روم؟ بردر پدیدست

او در این فکرها بود که ناگاه جرّقه‌ای در خاطرش زده می‌شود و متوّجه می‌گردد که در چنان مکانی به فکر دستار و سر بودن خطاست.

انسان باید در این مکان از پوست پیشین بدر آید؛ زیرا تا وقتی یک سر موی به فکر خود باشد، ایمن نخواهد بود.

هزاران سر برین در ذرّه‌ای نیست‌هزاران بحر این جا قطره‌ای نیست

توتا بیرون نیایی از سرو پوست‌نیابی ایمنی بر درگه دوست

زتو تا هست باقی یک سر موی‌یقین می‌دان که نبود ایمنی روی(1)

حاجی درستکار

شخصی بود پرهیزکار که همیشه حقوق واجب اموال خود رامی‌پرداخت و چیزی از مال مردم را با مال خودش مخلوط نمی‌کرد.

سالی به سفر حجّ رفته بود، در بین راه پول خود را سهواً در سر چشمه گذاشت و رفت. قدری راه رفته بود که به یادش آمد. رفقایش گفتند: برگرد همیانت را بیاور. گفت: من در اموال خود چیزی از حقوق نگذاشته‌ام و مال من تلف نمی‌شود. در برگشتن از مکّه و بعد از انجام فرایض حجّ می‌آیم و برمی‌دارم. مبلغی از رفقا قرض کرد. رفت و مناسک حجّ را انجام داد، سپس برگشت و به نزدیکی آن چشمه رسید. دید راه را عوض کرده‌اند، پرسید: چرا راه را عوض کرده‌اند؟ گفتند: مدّتی است در آن راه اژدهایی پیدا شده است که راه را بسته و کسی جرأت نمی‌کند از آن راه


1- . عطّار نیشابوری، اسرار نامه، ص 130
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه