داستان‌ها و حکایت‌های حج صفحه 109

صفحه 109

برود. گفت: آن اژدها پول من است. با چند نفر از رفقا از آن راه آمدند، چون نزدیک چشمه رسیدند، اژدها را دیدند. صاحب همیان خودش آمد به نزدیک و دید همیان اوست، برداشت و راه باز شد.(1)

امر به معروف و نهی از منکر در سفر حجّ

سالی هارون الرشید به جهت حجّ به مکّه آمد. تصادفاً عبداللَّه عبدالعزیز العمروی که یکی از بزرگان علمای زمان خود بود، نیز در مکّه بود. هارون از مروه پایین آمده و قصد صفا داشت. عبداللَّه العمروی فریاد زد: ای هارون! همین که هارون نگاه کرد، عبداللَّه را دید، گفت: بلی.

عمروی گفت: ای هارون: نگاه کن به طرف کعبه، جماعتی به عبادت مشغولند تعدادشان چه قدر است؟ هارون جواب داد: خدا می‌داند که عددایشان چیست؟ عمروی گفت: ای مرد! خداوند از هر یک از اینها، فقط از نفس خودش سؤال می‌کند، ولی از تو از همه اینها سؤال خواهد کرد، آماده جواب باش.

هارون نشست و زار زار گریست. گفت: ای هارون! آیا باز حرفی به تو بگویم؟ هارون گفت: بگو. عبداللَّه گفت: مگر نه این است که اگر کسی مال خود را بیهوده خرج کند، باید او را جلوگیری کنند؟ هارون گفت: بلی همین طور است. عبداللَّه گفت: پس اگر کسی مال دیگران را تلف کند با او چه باید کرد؟

گریه هارون بیشتر شد و عمروی از او دور گردید.(2)


1- . تحفة الواعظین، ج 1، ص 207، به نقل از جواهر الکلمات
2- . کشکول طبسی، ج 1، ص 40
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه