داستان‌ها و حکایت‌های حج صفحه 118

صفحه 118

از آنها را برداشت و گفت: چهار درهم آن برای خریدن لباس و یک درهم آن مخارج سه روز من می‌باشد و مابقی مورد نیازم نیست.

شب بعد که به مسجدالحرام وارد شدم او را دیدم که لباس نوبرتن کرده است. او مرا دید، برخاست و دستم را گرفت. باهم طواف کعبه نمودیم. در حال طواف من می‌دیدم که زیر پای ما مملوّ از طلا و نقره و یاقوت است و پاهای ما تا مچ داخل آنها می‌شود، در حالی که مردم این صحنه را نمی‌دیدند. در این هنگام آن مرد به من گفت: همه‌این اموال را خدا به من عنایت فرموده است؛ ولی من از آنها صرف نظر کرده و زهد و رزیده‌ام و برای مخارج خود از مردم پول می‌گیرم؛ زیرا این کار برای من نجات از سنگینی‌ها و فتنه‌ها و برای مؤمنین رحمت و نعمت است.(1)

جلب رضایت برادر مؤمن

محمدبن علی صوفی گفت: ابراهیم ساربان اجازه خواست که حضور وزیر علی بن یقطین برسد. علی بن یقطین به او اجازه نداد.

در همان سال علی بن یقطین به مکّه رفت، وقتی وارد مدینه شد، اجازه خواست تا خدمت موسی‌بن جعفر علیه السلام برسد، مولا اجازه نداد. روز دوّم علی بن یقطین، موسی بن جعفر علیه السلام را ملاقات کرد، عرض نمود: آقا گناه من چه بود؟

فرمود: تو را مانع شدم برای این که مانع برادرت ابراهیم ساربان شدی.

خداوند نیز سعی و حجّ تو را نمی‌پذیرد، مگر این که ابراهیم را راضی کنی.

عرض کرد: آقا من چگونه می‌توانم ابراهیم را ملاقات کنم، در این ساعت من در مدینه هستم و او در کوفه است؟


1- . محجّة البیضاء، ج 7، ص 334؛ شنیدنیهای تاریخ، ص 396
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه