داستان‌ها و حکایت‌های حج صفحه 119

صفحه 119

فرمود: شب تنها بدون این که کسی از همراهانت با تو باشد، به جانب بقیع می‌روی، در آن جا اسبی با زین و برگ مشاهده خواهی کرد، سوار آن اسب می‌شوی. علی بن یقطین به بقیع رفت، سوار بر آن اسب شد، طولی نکشید که کنار درب خانه‌ابراهیم ساربان پیاده شد.

درب خانه را کوبیده گفت: من علی بن یقطینم. ابراهیم از درون خانه صدا زد: علی بن یقطین وزیر هارون درب خانه من چکار دارد؟ علی گفت: گرفتاری بزرگی دارم، او را قسم داد که درب را باز کند. او در را باز کرد و علی داخل اتاق شد، به ابراهیم گفت: مولایم موسی بن جعفر علیه السلام از پذیرفتن من امتناع ورزیده، مگر اینکه تو مرا ببخشی. ابراهیم گفت: خدا تو را ببخشد.

علی بن یقطین قسم داد که ابراهیم قدم روی صورت او بگذارد، ولی ابراهیم امتناع ورزید. برای بار دوّم او را قسم داد، قبول کرد در آن موقعی که ابراهیم پای خود را روی صورت علی بن یقطین گذاشته بود، علی می‌گفت: خدایا! تو شاهد باش.

از جای حرکت کرده سوار اسب شد و در همان شب به در خانه حضرت موسی بن جعفر علیه السلام آمده، اجازه ورود خواست. آن حضرت نیز اجازه داد و او را پذیرفت.(1)

حاجی حقیقی

در زمان‌های گذشته، شخصی از اصفهان، با وسایل زمان خود با شتر و کشتی و ... برای انجام مراسم حجّ به مکّه رفت. در سرزمین منا- که مشغول اعمال آن جا بود- شبی در عالم خواب دید دو فرشته از طرف خدا فرود


1- . بحار الانوار، ج 11، ص 74 و 75
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه