داستان‌ها و حکایت‌های حج صفحه 124

صفحه 124

قطع دست دزد

شیخ طاووس الحرمین گوید: وقتی در مکّه معظّمه بودم و در مسجد الحرام ایستاده بودم، اعرابیی را دیدم که بر شتر نشسته می‌آید، وقتی که به در مسجد رسید، فرود آمد و شتر را خواباند و هر دو زانویش را بست.

آن‌گاه سربه سوی آسمان کرده گفت: بار خدایا! این شتر و آنچه بر اوست به تو سپردم. داخل مسجد الحرام شد و طواف کرد و مشغول نماز گردید.

چون از مسجد بیرون آمد دید، شتر را دزد برده است. سر به سوی آسمان کرد و گفت: الهی! در شرع مطهّر چنان است که مال را از آن کس طلب می‌کنند که به او امانت سپرده‌اند. اکنون شتر را به تو سپرده‌ام، تو به من بازرسان و چون این را بگفت، دیدم که در پس کوه ابوقبیس کسی می‌آید و مهار شتر را به دست چپ دارد و دست راستش بریده و در گردنش آویخته بود. نزدیک اعرابی آمده وگفت: ای جوان! بگیر شتر خود را.

گفتم: تو کیستی و این چه حالت است؟ گفت: من مردی بودم درمانده و از روی ضرورت چنین کردم و در پشت کوه ابوقبیس رفتم. این وقت سواری را دیدم که می‌آید و بر اسب تازی سوار بود. بانگ برمن زد و گفت: دستت را بیار. دست راست پیش بردم، پس دست مرا برید و برگردنم آویخت و گفت: این شتر را ببر و به صاحبش باز رسان.(1)

همه برابرند

در یکی از سال‌ها هارون الرشید، خلیفه مقتدر عباسی، به زیارت خانه


1- . خلاصة الاخبار، ص 526؛ رهنمای سعادت، ج 3، ص 147
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه