داستان‌ها و حکایت‌های حج صفحه 139

صفحه 139

خداوندا! با ستایشت تو را تسبیح می‌گویم، جز تو خدایی نیست. کار بد کردم و به خود ظلم نمودم و به گناه خود اعتراف می‌کنم. تو مرا ببخش که تو بخشنده مهربانی.(1)

توبه ابراهیم ادهم

درباره ابراهیم ادهم گفته‌اند: وی از جمله پادشاه زادگان بلخ بوده روزی به صحرا بیرون آمده بود و به عزم شکار منتظر بود که ناگاه آهویی از پیش او برخاست و او در پی آهو بتاخت و راه بسیار قطع کرد. ناگاه هاتفی آواز داد: «ألهذا خُلقتَ؛ آیا تو را برای این کار آفریده‌اند؟» ابراهیم بیدار شد و گفت: نه، مرا از بهر این کار نیافریده‌اند پس از اسب پیاده شد و در راه شبانی از شبانان پدر خود را دید اسب و جامه خویش به او داد و لباس‌های او را گرفت و روی به صحرا نهاد. سپس به مکّه رفت و در آن جا توبه نمود. کار وی در راه دین به قدری قوی شد که مستجاب الدعوه گردید.(2)

آزادی از آتش

جوانی را دیدند پرده خانه کعبه را گرفته بود و گریه می‌کرد و می‌گفت:

«الهی لیس لک شریک فیؤتی ولا وزیر فیرشی ولا حاجبٌ فینادی، إن أطعتک فلک الحمد والفضل و إن عصیتک فلک الحجّة. فباثبات حجّتک علیّ و قطع حجّتی اغفرلی»؛ «پروردگارا! شریکی برای تو نیست که خواسته شود و برای تو وزیری نیست که رشوه داده شود و دربانی نیست که صدا کرده شود. اگر توفیق اطاعت دادی پس حمد و ستایش برای تو است و اگر گناه کردم بر تو است حجّت».


1- . دعای ندبه، ص 4؛ ابواب رحمت، ص 236
2- . جوامع الحکایات و لوامع الروایات، ص 254
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه