داستان‌ها و حکایت‌های حج صفحه 142

صفحه 142

رحمان! حق مرا از این پسرم بازستان، با قدرت خود یک طرف اورا شل و فلج ساز، ای آن که مقدّسی، نه زاده شده‌ای و نه فرزند می‌آوری».

منازل گفت: به خدا سوگند هنوز سخن او تمام نشده بود که بر سر من این آمد که می‌بینید، آن گاه سمت راست خویش را برهنه کرد که خشک و فلج بود. مُنازل گفت: من از کارهای خود توبه کردم و به راه راست بازگشتم و همواره درصدد کسب رضایت او بودم و برای او فروتنی می‌کردم و از او تقاضای بخشش می‌کردم تا سرانجام موافقت کرد همان جا که بر من نفرین کرده است (بیت اللَّه الحرام) برای من دعا کند. من او را بر شتری سوار کردم و خود از پی او پیاده حرکت کردم. چون به وادی اراک رسیدیم، پرنده‌ای از خاربنی پرید و شتر رم کرد و او را میان سنگ‌ها برزمین افکند، سرش نرم شد و در گذشت و همان جا او را به خاک سپردم و ناامید به این‌جا آمدم. آنچه برای من بسیار سخت است سرزنشی است که می‌شنوم؛ زیرا من معروف شده‌ام که گرفتار عاق پدر هستم.

پدرم، امیر المؤمنین علی علیه السلام به او گفت: بر تو مژده باد که یاری خداوند برای تو فرا رسیده است، آن گاه دو رکعت نماز گزارد و برای او دعایی را چند بار خواند و با دست خود جامه را از آن جانب بدن مُنازل که شل بود، کنار زد و به صورت صحیح و سالم همان گونه که پیش از آن بود برگشت.

پدرم به مُنازل فرمود: اگر نه این بود که پدرت موافقت کرده بود که همان گونه که بر تو نفرین کرده بود دعا کند، هرگز برای تو دعا نمی‌کردم.(1)

عقوبت گناه

زنی در حال طواف بود و مردی پشت سر او قرار داشت. زن دستش را


1- . نگارنده، بازگشت از بیراهه، ص 27 و 30؛ توبه کنندگان، ص 197 و 199
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه