داستان‌ها و حکایت‌های حج صفحه 15

صفحه 15

دعای به اجابت رسیده

ثابت یمانی گوید:

در سالی با جماعتی ازبصره مثل ایوب سجستانی، صالح مری، عتبة الغلام، حبیب فارسی و مالک بن دینار به عزم حج حرکت کردیم.

چون به مکّه معظمه رسیدیم، آب در آنجا سخت کمیاب بود و کمی باران و آب، جگر جمله یاران را تشنه و تفتیده بود. مردم از این حالت به ما شکایت کردند و جزع و فزع نمودند تا مگر ما دعای باران بخوانیم.

همگی به کعبه رفتیم و طواف کردیم و با خشوع و خضوع، نزول رحمت را از درگاه حضرت احدیت در خواست کردیم، ولی آثار اجابت مشاهده نشد.

در این حال جوانی را دیدیم که به سوی ما آمد و فرمود: یا مالک بن دینار و یا ثابت الیمانی و ...! ما گفتیم: لبیک و سعدیک. فرمود: «أما فیکم أحد یحبه الرحمان»؛ «آیا در میان شما یک نفر نبود که خدایش او را دوست بدارد.» عرض کردیم: ای جوان! از ما دعا کردن است و از خدا اجابت فرمودن.

فرمود: دور شوید از کعبه، چه اگر در میان شما یک تن بود که او را خداوند دوست می‌داشت، دعایش را به اجابت می‌رساند.

آن گاه خود به کعبه درآمد و به حالت سجده بر زمین افتاد. شنیدم در حال سجده می‌گفت: «سیدی بحبک الی الاسقیتهم الغیث»؛ «ای سید من! سوگند می‌دهم تو را به دوستی‌ات با من که این گروه را از آب باران سیراب فرمایی».

هنوز سخن آن جوان تمام نشده بود که ابری ظاهر شد و بارانی آمد چنان که از دهانه مشک‌ها ریزان گشت.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه