داستان‌ها و حکایت‌های حج صفحه 167

صفحه 167

را می‌شناسد.

این فرزند بهترین بندگان خداست. این است آن پرهیزگار پاک پاکیزه مشهور.

این که تو می‌گویی او را نمی‌شناسم. زیانی به او نمی‌رساند؛ اگر تو یک نفر- فرضاً- نشناسی، عرب و عجم او را می‌شناسند ...». هشام از شنیدن این قصیده و این منطق و این بیان، از خشم و غضب آتش گرفت و دستور داد مستمری فرزدق را از بیت المال قطع کردند و خودش را در «عسفان» بین مکه‌ومدینه زندانی‌نمودند، ولی فرزدق هیچ اهمیتی به‌این حوادث- که در نتیجه شجاعت در اظهار عقیده برایش پیش آمده بود- نداد؛ نه به قطع حقوق و مسمتری اهمیت داد و نه به زندانی شدن. و در همان زندان نیز با انشای اشعار آبدار از هجو و انتقاد هشام خودداری نمی‌کرد.(1)

حاجی واقعی چه کم است

ابوبصیر، یکی از یاران امام باقر علیه السلام از دو چشم نابینا شده بود، در سفر حج به حضور امام باقر علیه السلام رسید. دریافته بود که آن سال جمعیت بسیاری در حجّ شرکت کرده‌اند. به امام باقر علیه السلام عرض کرد: «ما اکثر الحجیج واعظم الضجیج»؛ «حاجی‌ها چقدر بسیارند و ضجه و ناله و گریه‌شان در پیشگاه خدا چقدر بزرگ است».

امام باقر علیه السلام فرمود: «بل ما اقل الحجیج و اکثر الضجیج»؛ «بلکه چه قدر حاجی‌ها [ی واقعی] اند کند و ناله و گریه بسیار است».

پس فرمود: ای ابوبصیر! آیا دوست داری سخن مرا به روشنی تصدیق کنی و آن را با چشم خود آشکارا ببینی؟- معلوم بود که ابوبصیر


1- . بحارالانوار، ج 11، ص 36؛ داستان راستان، ص 113 و 114
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه