داستان‌ها و حکایت‌های حج صفحه 170

صفحه 170

زمزم آب نکشید؛ زیرا که سطل آن‌را، از مال سلطان جائر خریده بودند.(1)

خدمت به مادر در سفر حجّ

یکی از شیعیان حضرت صادق علیه السلام مادر پیری داشت. وقتی که عازم حجّ و مدینه بود، از او خواست او را هم ببرد. پسر هم راستی رشادت به خرج داد و این پیرزن از کار افتاده را که باید تروخشکش کند، همراه خود برد.

پس از تشرّف خدمت حضرت صادق علیه السلام جریان این سفر را برای حضرت تعریف کرد که مادرپیر از کار افتاده‌ام رابه در خواستش با چه زحمتی به همراه خود به حجّ آورده‌ام، آیا حقش را ادا کرده‌ام؟

توقّع داشت حضرت بفرماید حقش را ادا کرده‌ای؛ امّا فرمود: اگر مادرت را به دوشت گرفته بودی، جبران مدت نه ماهی که در شکمش بودی نکرده‌ای؛ زیرا آن نه ماه ثقل تو را نگه داشت با آرزوی بقا و دوام تو.(2)

یک سال مریضی

اسحاق بن عمّار به حضرت صادق علیه السلام عرض کرد:

مردی از من در رفتن به حجّ مشورت کرد. من چون او را ضعیف الحال دیدم (یعنی قدرت رفتن مالی و بدنی او کم بود)، او را از حجّ رفتن بازداشتم.

امام علیه السلام فرمود: چه قدر سزاواری برای این کاری که کردی، یک سال


1- . فرزانگان، ص 157
2- . شهید دسغیب، مظالم، ص 70 و 71
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه