داستان‌ها و حکایت‌های حج صفحه 28

صفحه 28

زین سخن هندو چنان فرتوت شدکز تحیر عقل او مبهوت شد

هر نفس می‌کرد و هر ساعت فغان‌خویشتن بر سنگ می‌زد هر زمان

زار می‌گفت: ای مسلمانان مرااز چه آوردید سرگردان مرا؟

من چه خواهم کرد بی‌او خانه راخانه گور آمد کنون دیوانه را

گر من سرگشته آگه بودمی‌این همه راه از کجا پیمودمی

چون مرا این جایگه آورده‌ایدبی‌سرو بن سر برو آورده‌اید

یا مرا با خانه باید زین مقام‌یا خدای خانه باید والسلام

معنا و مغز این شعر آشکار و روشن است و آن این است که مقصود از همه کس و هر جا باید خدا باشد. اگر کسی حج به جای آورد؛ ولی ارتباطی با خدای خالق برقرار نکند، چه سودی برایش حاصل می‌شود.(1)

حج مقبول

شخصی به نام عبدالجبار مستوفی به حج می‌رفت. او هزار دینار زر همراه خود داشت. روزی از کوچه‌ای در کوفه رد می‌شد که اتفاقاً به خرابه‌ای رسید. زنی را دید که در آن جا جست و جو می‌کرد و دنبال چیزی بود. ناگاه در گوشه‌ای مرغ مرده‌ای را دید، آن را زیر چادر گرفت و از آن خرابه دور شد.

عبدالجبار با خود گفت: همانا این زن احتیاج دارد، باید ببینم که وضع او چگونه است؟ در عقب او رفت تا این که زن داخل خانه‌ای شد.

کودکانش پیش او جمع شدند و گفتند: ای مادر! برای ما چه آورده‌ای که از گرسنگی هلاک شدیم؟ زن گفت: مرغی آورده‌ام تا برای شما بریان کنم.


1- . عطار نیشابوری، مصیبت نامه، ص 197
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه