داستان‌ها و حکایت‌های حج صفحه 31

صفحه 31

گفت و گو با یار

عاشقی به زیارت کعبه می‌رود؛ اما یاد معشوق یک دم رهایش نمی‌کند.

از این روی در همه جا و همه چیز جلوه‌ای از معشوق می‌بیند.

جای جای کعبه به تداعی‌های مستقیم و غیر مستقیم یاد آور نکته‌ای در باره معشوق و یا پاره‌ای از وجود اوست.

به کعبه رفتم و زآن جا هوای کوی تو کردم‌جمال کعبه تماشا به یاد روی تو کردم

شعار کعبه چو دیدم سیاه، دست تمنادراز جانب شعر سیاه موی تو کردم

چو حلقه در کعبه به صد نیاز گرفتم‌دعای حلقه گیسوی مشک بوی تو کردم

نهاده خلق حرم سوی کعبه روی عبادت‌من از میان همه روی دل به سوی تو کردم

برای او حلقه در کعبه یادآور حلقه گیسوی دوست و شعار سیاه کعبه، یاد آور سیاهی موی اوست، او در طواف و سعی فقط دنبال یار می‌گشت و او را تمنا می‌نمود.

او در عرفات به قیل و قال ظاهری توجه نداشت؛ بلکه در گفت و گو و مناجات با خدا بود و در دل خود خلوتی با خدایش بر وجود آورده بود.

او در منا، بر عکس همه در پی یافتن یار و وصال بود و همو بود که به سرّ واقعی حج پی برده بود.

مرا به هیچ مقامی نبود، غیر تونامی‌طواف وسعی که کردم به جست و جوی تو کردم

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه