داستان‌ها و حکایت‌های حج صفحه 36

صفحه 36

هان ای کژروان که بی‌خور و خواب به راه افتاده‌اید! هم مدعی هستید و هو کذاب، عهد و میثاق شما مقبول نیست؛ چون غیر ما شما را مشغول خود ساخت. چون از میثاق بیرون جستید و از بدعهدی به غیر من غره شدید، اگر به خواری خون شما نریزم، روی صلح و دوستی نخواهید دید. اکنون می‌بینی که همه را خون بریخت و عاشقان را به خاک و خون بنشاند.

ابراهیم از او پرسید: تو بهر چه زنده مانده‌ای؟

گفت: به من گفتند: تو «خامی» چون ناتمامی تیغ ما را نخواهی دید؛ چون پخته گردی، آن گاه تو را به ایشان خواهیم رساند. این را بگفت و جان بباخت.(1)

روی بنما و مرا گو که زجان دل برگیرپیش شمع آتش پروانه به جان گو در گیر

در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغ‌بر سر کشته خویش آی وزخاکش زرگیر

گفت آن اللَّه تو لبیک ماست

ذکر شیرین «لبیک لبیک» حاجیان، اسطوره‌ای است ماندنی در دلهای مردان عشق. لذتی که در هنگام گفتن «لبیک اللهم لبیک» برای شخص حاجی روی می‌دهد، با هیچ لذت مادی نمی‌توان آن را مقایسه نمود. برای تبیین معنا و مفهوم این ذکر داستان زیر را می‌خوانیم:

مردی بود عابد همیشه با خدای خویش راز و نیاز می‌کرد و داد اللَّه اللَّه داشت. روزی شیطان بر او ظاهر شد ووی را وسوسه کرد و به او گفت: ای مرد! این همه که تو گفتی اللَّه اللَّه، سحرها از خواب خوش خویش گذشتی


1- . حکایتهای شهر عشق، ص 154 و 155
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه