داستان‌ها و حکایت‌های حج صفحه 45

صفحه 45

در حرم خاص خدا راه مده.

-1

فاش می‌گویم از گفته خود دلشادم‌بنده عشقم از هر دو جهان آزادم

طایر گلشن قدسم، چه دهم شرح فراق‌که در این دامگه حادثه چون افتادم

دست و زبانی آلوده

روز بهان بقلی شیرازی در عرفات ایستاده بود. وقت دعا، خلق دست برداشته بودند و دعا می‌کردند و حاجت می‌طلبیدند.

جوانی را دید خاموش بود، شخصی بر او رفت و گفت: ای جوان! زمان اجابت است. مکانی مکرّم است و زمانی معظّم. چرا دعایی نمی‌کنی و حاجتی نمی‌طلبی و دستی بر نمی‌داری؟

گفت: ای عزیز! چه کنم، اگر زبان است، آلوده است از غیبت و اگر دست است در معصیت. دست و زبانی ندارم که شایسته آن باشد که حاجتی طلبم یا به دعایی بردارم. مرا روی خواستن و طلب کردن و گفتن نیست. اگر تو را هست، بگو و بخواه.(2)

تا خانه دوست

ذوالنون مصری در بادیه، عاشقی را دید که با پای پیاده راه را طی می‌کرد و خوش می‌رفت.


1- . تذکرة الاولیاء، ص 235
2- . روز بهان نامه، ص 116؛ داستان عارفان، ص 44 و 45
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه