داستان‌ها و حکایت‌های حج صفحه 50

صفحه 50

قحطی در بصره افتاد. محمد واسع این جمله مال را بر مسلمانان خرج کرد.

گفت: بار خدایا! او مرا گفته بود که سرایی از بهر من بخر؛ نگفته بود به دنیا یا به آخرت. اکنون من از تو خانه‌ای در بهشت برایش خریدم.(1)

مشتاقان کجایند؟

روزی ابوالفضل جوهری داخل حرم شد و به کعبه نظری انداخت و با شوق فراوان گفت: این جا دیار محبوب است، پس محبان کجایند؟ این جا اسرار دل‌ها هویداست، پس مشتاقان کجایند؟ این جا مکان جاری شدن اشک‌هاست، پس گریه کنندگان کجایند ...؟

پس شیهه‌ای کشید و گفت:

هذه دارهم و أنت محب‌ما بقاء الدموع فی الآماق

سپس به طرف بیت رفت و ندا سر داد: «لبیک اللهم لبیک ...».(2)

نتیجه گناه کردن در حرم

ابو یعقوب گوید: در طواف مردی را دیدم که یک چشمش کور بود. او در طواف می‌گفت: پروردگارا! از تو، به تو پناه می‌برم. به او گفتم: این چه دعایی است که می‌کنی؟ گفت: من پنجاه سال بود که مجاور این حریم مقدس بودم. پس روزی به روی شخصی نگاه می‌کردم و از او خوشم آمد و ... که ناگهان ضربه‌ای به چشمم وارد شد و از حدقه در آمد در آن


1- . از لابلای گفته‌ها، ص 255
2- . هدایة السالک، ج 1، ص 157
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه