داستان‌ها و حکایت‌های حج صفحه 55

صفحه 55

دیدم که در منقارش پاره‌ای نان بود، پرواز می‌کرد. به دنبال آن پرنده روانه شدم، دیدم بر بالای مرد پیری که دست بسته بود نشست. آن مرغ نان را با منقار خود پاره پاره کرده و به دهان پیرمرد می‌گذاشت. بعد پرواز کرده، آب در منقارش آورده و به دهان پیرمرد می‌ریخت ..

من نزدیک رفتم و دست و پای پیرمرد را باز کردم و از او پرسیدم:

کیستی، واین چه وضعی است؟ گفت: من به حج می‌رفتم و عزم زیارت بیت اللَّه را داشتم. در راه دزدان بر سرم ریخته و همه چیزم را گرفتند و به طنابی بستند و در این جا مرا با این حال رها کرده و رفتند.

من چند روز صبر کردم، بعد نالیدم و گفتم: ای اجابت کننده دعای مضطرین! من در اضطرارم بر من رحمت کن و یاری نما. دعایم مستجاب شد و خداوند این پرنده را مأمور فرمود که نان و آب مرا بیاورد.

مالک گوید: من آن پیرمرد را به همراهی خود به حج بردم.(1)

توکل واقعی

سالی حاتم اصم عازم بیت اللَّه الحرام شد. او دارای زن و فرزند بوده ولی به جای این که نفقه آنان را بدهد، به سفر حج رفت. او می‌بایست حتماً این را در نظر می‌گرفت که سفر او زمانی درست است که قبلًا امکانات مادی و رفاهی برای خانواده خود فراهم می‌کرد و نیازهای آنان را برآورده می‌ساخت، بعد به مکه می‌رفت.

حاتم آن گه که کرد عزم حرم‌آن که خوانی ورا همی به اصم

کرد عزم حجاز و بیت حرام‌سوی قبر نبی علیه السلام


1- . رنگارنگ، ج 2، ص 455
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه