داستان‌ها و حکایت‌های حج صفحه 72

صفحه 72

ملک هدیه را گرفت و بوسید و به عنوان احترام و تعظیم، بر پیشانی خود گذاشت. سید شرف الدین ناگهان گفت: ای پادشاه! چگونه این جلد را می‌بوسی و تعظیم می‌کنی در حالی که چیزی جز پوست یک بز نیست؟

ملک گفت: غرض من قرآنی است که در داخل این جلد قرار دارد نه خود جلد. آقای شرف الدین فوراً گفت: احسنت، ای پادشاه! ما هم وقتی پنجره یا در اتاق پیامبر را می‌بوسیم، می‌دانیم که آهن هیچ کاری نمی‌تواند بکند، ولی غرض ما آن کسی است که ماورای این آهن‌ها و چوب‌ها قرار دارد. ما می‌خواهیم رسول اللَّه را تعظیم و احترام کنیم، همان گونه که شما با بوسه زدن بر پوست بز، می‌خواستی قرآنی را تعظیم نمایی که در جوف آن پوست قرار دارد.

حاضران تکبیر گفتند و او را تصدیق نمودند. آن جا بود که ملک ناچار شد اجازه دهد حجاج با آثار رسول خدا صلی الله علیه و آله تبرک جویند، ولی آن که پس از او آمد، به قانون گذشته شان بازگشت.(1)

با دعا به حج رفت

نگارنده کتاب «کرامات صالحین» می‌نویسد: سال‌ها بود که در آرزوی تشرف به زیارت خانه خدا بودم و همواره این دعا را در ماه‌های رمضان می‌خواندم که: «اللهم إنی أسئلک أن تصلی علی محمد و آل محمد ... أن تکتبنی من حجاج بیتک الحرام ...».

اما دعایم به هدف اجابت نمی‌رسید، بویژه که این تقاضا از خدا در سال‌های غمباری بود که سعودی‌ها خون «حاج سید ابوطالب اردکانی یزدی» را بدون هیچ گناهی بر زمین ریخته بودند و رابطه دو کشور قطع شده بود و هیچ کس اجازه ورود به خاک سعودی و انجام مناسک حج را به مدت هفت سال نیافت.


1- . آنگاه هدایت شدم، ص 93
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه