داستان‌ها و حکایت‌های حج صفحه 77

صفحه 77

لاهیجی به خانه آقا رفت، جمعیت بسیار بود، زارع به تواضع تمام سلام کرد و کنار در اتاق نشست و پس از چند دقیقه برخاست و به خانه برگشت. زن پرسید: به خدمت آقا رفتی؟ جواب داد: بلی، خدمت آقا رسیدم. گفت: خوب چه گفتی؟ گفت: هیچ حرفی نداشتم. زن گفت:

عجب مرد نادانی هستی! می‌خواستی صحبتی بکنی؛ مگر زبان نداشتی؟

مرد گفت: خوب این دفعه می‌روم، صحبت می‌کنم.

فردا لاهیجی باز به خانه آقا رفت؛ اما این بار کفش‌ها را کند وزیر بغل گذاشت و یکراست به بالای اتاق رفت و دست راست شیخ الاسلام دو زانو نشست. حاضران مجلس همه به زارع لاهیجی که در صدر مجلس جا گرفته بود، نگاه می‌کردند.

زارع سربه‌گوش شیخ‌الاسلام برد وبه زبان‌لاهیجی‌گفت: خوج خوینی؟

(گلابی جنگلی می‌خوری؟)

شیخ الاسلام نگاهی به زارع کرد و این پرسش را تعارف ساده محبت‌آمیزی پنداشت و برای آن که دل مرد عامی را نشکند، پرسید:

داینی؟ (داری؟)

لاهیجی گفت: نه، گپ زمه (نه، دارم صحبت می‌کنم).(1)

صلاح در چیست؟

حاج شیخ عبدالرحیم مجتهد شوشتری هم زمان با محقق انصاری رحمه الله با نیاز فوق العاده به حرم حضرت عباس علیه السلام مشرف شد و عرضه داشت: یا ابا الفضل! من تو را وسیله قرار می‌دهم تا از خدا بخواهی سه حاجت و خواسته مرا جامه عمل بپوشاند.


1- . هزار و یک حکایت تاریخی، ج 2، ص 34 و 35
1- مبلغ دویست تومان بدهکارم، وسیله ادای قرضم فراهم گردد.
2- مبلغی هم برای نیازمندی‌های زندگی به من مرحمت شود.
3- حج خانه خدا برایم فراهم آید.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه