داستان‌ها و حکایت‌های حج صفحه 86

صفحه 86

عنایت والطاف حضرت مهدی علیه السلام

زمانی علامّه بحرالعلوم در مکه معظّمه سکونت داشت و از بستگان و خویشانش به دور بود. او از هر گونه بذل و بخشش به مستمندان و محتاجان و نیز تأمین مایحتاج طلاب فروگذار نمی‌کرد.

روزی پیشکار آن بزرگ به ایشان خبر می‌دهد که دیگر دینار و درهمی اندوخته باقی نمانده و باید فکری کرد.

سید قدس سره به این گفته پاسخی نمی‌دهند. پیشکار می‌گوید: عادت ایشان در مکه چنین بود که هر صبحگاه به طواف کعبه مشرف می‌شد و پس از آن مراجعت می‌فرمود و در اتاق مخصوص خود اندکی استراحت می‌کرد و در همان موقع قلیانی برایشان مهیا می‌نمودم و ایشان عادتاً آن را می‌کشید و سپس به اتاق دیگر می‌رفت تا به تدریس بپردازد. فردای آن روز چون از طواف برگشت و من چون مثل همیشه قلیان را حاضر کردم، ناگهان صدای در آمد، سیّد به شدت مضطرب گردید و به من گفت: «قلیان را از این جا بردار» و خود با سرعت همانند پیشخدمتان به سوی در شتافت و آن را گشود. مرد جلیل القدری که به گونه اعراب بود داخل گردید و در اتاق مخصوص سیّد نشست و سید هم باکمال ادب و کوچکی نزدیک ایشان نشست.

آن دو ساعتی باهم خلوت کردند و با یکدیگر مکالمه داشتند و چون آن بزرگوار برخاست، سیّد نیز باشتاب در را گشود و دست آن شخص را بوسه زد و سپس او را بر شتر- که آن جا خوابیده- بود سوار کرد.

مهمان رفت و سیّد بازگشت. امّا رنگ چهره‌اش تغییر کرده بود، در همان حال حواله‌ای را که در دست داشت به من داد و فرمود: این حواله را

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه