داستان‌ها و حکایت‌های حج صفحه 90

صفحه 90

تعالی مرا داخل فرماید در روضه و آن مکانی است در بهشت که در اخبار وارد شده که آن مختص به کسی است که در راه مکّه می‌میرد و دیگر آن که فایز و رستگار شوم به اجتماع با حضرت بقیّةاللَّه فی الارضین مولای ما صاحب‌الزمان علیه السلام چون آن بزرگوار در هر سال در موسم حجّ حاضر است.

پس شیخ حرکت کرد و به مکّه رفت. چون از سفر حجّ برمی‌گشت در میان راه وفات نمود و به دار باقی شتافت.(1)

مولای ما نزد ما بود

شخصی از اهل مدائن گوید: با رفیقم به حج رفته بودیم؛ چون به موقف عرفات رسیدیم، جوانی را دیدیم نشسته است. گدایی نزد ما آمد، او را رد کردیم. نزد آن جوان رفت و از او درخواست کمک نمود. جوان چیزی از زمین برداشت و به او داد. گدا او را دعا نمود و زیاد و جدّی هم دعا کرد. سپس جوان برخاست و از نظرمان ناپدید شد. نزد آن سائل رفتیم و به او گفتیم: به تو چه عطا کرد؟ او به ما ریگ طلایی نشان داد که قریب بیست مثقال بود. من به رفیقم گفتم: مولای ما نزد ما بود و ما ندانستیم.

آن‌گاه به جست‌وجویش پرداختیم و تمام موقف را گردش کردیم ولی او را نیافتیم. از جمعیتی از اهل مکّه که در اطرافش بودند، راجع به او پرسیدیم. گفتند: جوانی است علوی که هر سال پیاده به حجّ می‌آید.(2)

نصب حجر الاسود

جعفر بن‌محمد قولویه گوید: به قصد رفتن به مکّه و انجام مراسم حجّ


1- . شیخ عباس قمی، فوائد الرضویه، ص 684
2- . ثقة الاسلام کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 125
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه