حدیث قافله‌ها صفحه 73

صفحه 73

تشریف بردند که باد زیاد شد، برگشتند به جاده تشریف بردند، از همان زمین گذشتیم، لکن تمام بیابان، ولی راه آمدیم.

پنج ساعت به غروب مانده افتاد به ماهورهای دیگر، یک ساعت دیگر که آمدیم، نیم فرسخی [به] کربلا مانده، محاذی پل آجری که اردوی مبارک افتاده بود، آن طرفش رسیدیم افتادیم تمام به خاک، زیارت مختصری کردیم، دعا به دولت و عزت پادشاهی کردیم سوار شدیم، در واقع تا کسی آن ولایات و آن زمین‌ها را نبیند، قدر وجود مبارک پادشاه عالم پناه را نمی‌داند.

[تا] این دم تمام شاکر و دعا گوی وجود مبارک هستیم لکن آن سرزمین‌ها و شهرها را که دیدیم، صد مرتبه دعا گوتر می‌شود و قدر وجود مبارک را زیادتر و بهتر می‌دانند.

شکسته استخوان داند بهای مومیائی را.

الهی به حق پیغمبر و اولادش، علی مرتضی علیه السلام و فاطمه زهرا، که عمر و دولت و شوکت و جلال ناصرالدین شاه بیافزاید، که این مردم همیشه بروند و برگردند، این گونه فیض‌های بی‌اندازه به اهل ایران برسد. یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن.

شب اربعین

روز چهارشنبه نوزدهم که شب اربعین بود، آمدیم به کنار همان پل، امیر سر پل و کنار پل برایش چادر زدند، حاجی‌ها را گفتند پیاده شوید شترهای عرب را بدهید، بنده همان طریق با کجاوه و یک نفر آدم امیر همراه عکام‌ها، رفتم منزل در آنجا پیاده شدیم، رفتم حمام غسل زیارت کردم، رفتم به پا بوس آل عبا- صلوات اللَّه علیهم- خداوند تمام مسلمان‌ها را به این فیض عظمی برساند والسلام(1) آن روزی که نوشته‌ام به رودخانه که قریب چهار پنج سنگ داشت، آن روز بسیار پیاده راه رفتم و شترها زیاد ماندند، چهار نفر پیاده بودند که لباس درویشی پوشیده بودند،


1- . در متن: وسلام.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه