حج نیکان : آیت الله علی احمدی‌میانجی صفحه 69

صفحه 69

ماشین و اثاث گم شده‌ایم همان‌جا پیاده شدیم جلو قهوه‌خانه که چادر بزرگی بود و یک نفر مدیر آنجا بود به ما گفت: شما در جلو قهوه‌خانه هم بخوابید من از شما دو ریال خواهم گرفت و اگر در چادر بخوابید نیز همان پول را خواهم گرفت ما در چادر او اثاث را پهن کردیم و مشغول خوردن شام گشتیم تخم مرغ آب‌پز خواستیم ندادند گفتند باید با روغن و گوجه فرنگی بپزیم ما هم نخواستیم

در این میان دو نفر از اصفهانیان رسیدند و گفتند که چادرها را پیدا کرده‌ایم (آنها ده نفر زن همراه داشتند که با ماشین جلوتر آمده بودند قهراً زن‌ها را گم کرده بودند و بیشتر از همه دست پاچه بودند) ما با آدرسی که آنها داشتند راه افتادیم و بالاخره رسیدیم.

از ماشین پیاده شدیم و اثاث را کول گرفتیم و راه افتادیم تا به چادر رسیدیم.

زمین بیابان عرفات شن‌زار است شن‌های خیلی ریز است ما اثاث را پهن کردیم با چهار نفر آقایان: رضا و حاج مسیب و حاج اباذر که اهل خوی بودند و دو سه نفر اهل سراب در یک چادر بودیم. رفاقت ما با حاجی‌های خویی از این جا شروع شد، انصافاً در رفاقت بسیار خوب بودند مخصوصاً حاج رضا که خیلی دنیا دیده بود و بیست سال در بلاد عراق و شام و مصر زندگی کرده بود و به زبان

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه