صبح اندیشه صفحه 127

صفحه 127

خداوند قانع است و فرموده که برای عبادت من‌کافی است همین زمین را سجده کنید! و یک خانه گلی و یا سنگی را که ابراهیم ساخته طواف کنید! و برای بیعت با من همین سنگ، آن هم سنگ سیاه که به عنوان دست راستم می‌باشد، لمس کنید! حتی از دور هم اشاره کنید کافی است! اللَّه‌اکبر! غیر از این که بگویم اللَّه‌اکبر، حرف دیگری ندارم و لغت دیگری ندارم که احساسم را بیان کنم. فقط باید زار بزنم و بگویم ای خدایی که محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام تو را شناخته‌اند و بس.

اما حجر اسماعیل؟ که حالا شده قسمتی از خانه‌ی خدا! خدا، خانه‌ی هاجر و خودش را یکی کرده! بر عکس ما انسان‌ها که خانه‌ی نوکر و غلام را از خودمان جدا می‌کنیم، ولی خدا خانه‌ی هاجر و خودش را یکی کرده تا هر کس بر خدا طواف کند، خانه‌ی هاجر را هم در مطاف قرار دهد! حتی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله! حتی علی علیه السلام! حتی عیسی علیه السلام! حتی موسی علیه السلام! همه باید آن را هم طواف کنند! این چه سرّی است! چه حکمتی است! ای داننده اسرار! ای رئوف! ای مهربان!

کدام سوره را بخوانم؟

بعد از نماز ظهر مجدداً قرآن را دست گرفتم، بازش کردم، سوره‌ای بسیار آشنا، سوره واقعه بود. «وقتی که آن واقعه به وقوع آید و ...» بیش‌تر آیات این سوره را از بر بودم بدون این که از واقعه مهم، حرکت سخت زمین و ریز شدن کوهها چیزی درک کنم من فقط این را یاد گرفته بودم که پدرم به من گفت.

ده ساله بودم که مرحوم پدرم شبی به من گفت: «پسر جان می‌دانم که کار و درس داری ولی اگر بتوانی این سوره واقعه را 7 شب و شبی 7 بار

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه