صبح اندیشه صفحه 177

صفحه 177

انجام بقیه اعمال یک باره مورد عفو و رحمتش قرار گیرم.

در این تنگنا و بیچارگی، راهی به نظرم رسید: به دعای دیگران آمین بگویم. به دعای هندی‌ها، پاکستانی‌ها، مالزیایی‌ها، غنایی‌ها، ترک‌ها و ...

به هر زبان که بگویند و هر چه بخواهند؛ من فقط آمین بگویم تا دریای رحمتش به تلاطم درآید. در دو شوط آخر طواف نساء؛ ذکرم، آمین گفتن به هر صدا و به هر زمزمه‌ای بود. شوط هفتم داشت به پایان می‌رسید؛ نفسم بند آمده بود! قلبم در سینه چون مرغی سرکَنده شده بود! نتیجه؟ نتیجه چه می‌شود؟ چند لحظه‌ی دیگر، داور چه داوری می‌کند؟

به دو قدمی خط حجرالاسود رسیدم. فقط دو قدم دیگر؛ طواف هم به پایان می‌رسد و نمره ثبت خواهد شد! با چهره‌ای برافروخته و فریادی دردناک، گفتم: «خدایا! از من روسیاه بپذیر!» و قدم به خط پایان گذاشتم.

پیام آخر و شهادتین

اینک فقط دو رکعت نماز طواف نساء باقی مانده، عرق کرده بودم و همچنان نفس‌نفس می‌زدم. بدنم مورمور می‌کرد. دو رکعت نماز را شروع کردم. این نماز شاید حالتی از نمازی را داشت که به محکوم در پای بند دار، فرصت بدهند که دو رکعت نماز بخواند و امکان عفوش در این فاصله هم وجود داشته باشد.

انتظار داشتم آخرین کلمه‌ی نماز طواف را که خواندم، یک تحوّل و حالت خاصی در خودم احساس کنم. آسمان را روشن‌تر ببینم و این طور چیزی! سلام نماز را کمی طول دادم و سرانجام نماز تمام شد و تمام اعمال هم به پایان رسید. کمی منتظر ماندم؛ آرام به اطراف و بالا نگاهی انداختم.

همه چیز طبیعی و عادی به نظر می‌رسید، ولی کاملًا احساس سبکی

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه