صبح اندیشه صفحه 209

صفحه 209

خودم گفتم: خدایا! آیا این خود آقاست یا نه؟ خودش در خواب به من گفته بود که قدم بلندتر از دیگران است، باز هم شک کردم. در یک لحظه که صورتم به طرف دیگر شد و مجدداً برگشتم که نگاهش کنم؛ او را ندیدم.

گفتم: حاج‌آقا با این همه مشخصات و با آن که گفته‌اند: قدّم از دیگران بلندتر است و با آن که خودت دیدی که ایشان یک متر از دیگران بلندتر است؛ چرا باز هم شک کردی؟ گفت: خودم هم نمی‌دانم.

حاجی 6:

بعد از مردن به حج رفتم

چند سال قبل در بیمارستان مرده بودم که مرا به سردخانه بردند. در موقع غسل متوجه شدند که من هنوز جان دارم. لذا مجدداً به بیمارستان برگشت دادند. چند سال در بیمارستان بودم، تنها آرزویم این بود که حج بیایم و بعد بمیرم. در خواب مرتب حرم قم، کربلا، مدینه و مکه می‌رفتم.

یک روز چند نفر از آشنایان نسبتاً دور در بیمارستان به دیدنم آمدند.

آن‌ها گفتند: «ما به تازگی از خانه‌ی خدا برگشتیم، ما چند نفر هر کداممان جداگانه چند بار وجود شما را در حال نماز و طواف در حرمین احساس کردیم. چون هر کدام از ما جداگانه این حالت را احساس کرده‌ایم؛ لذا یقین کرده‌ایم که حاجی واقعی شما هستید و آمده‌ایم زیارت قبول بگوییم. وقتی این را شنیدم، تا ماه‌ها گریه می‌کردم و خداوند را شکر می‌کردم. مرا از بیمارستان مرخص کردند، منتها تحت نظر دکتر بودم.

وقتی خواستم به این سفر بیایم، هیچ کس، حتی خودم هم باورم نمی‌شد که توانایی داشته باشم، دکتر هم که اصلًا راضی نبود. قلب من سال‌هاست که بیمار است، دکترها حتی اجازه‌ی بالا رفتن از یک پله را هم به من

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه