صبح اندیشه صفحه 72

صفحه 72

را نمی‌شنیدم. گمان کردم که ساکش را یافته است وگرنه او نمی‌توانست آرام و خونسرد بماند، در حالی که تمام اشیاء مهم دو نفرمان از دست رفته باشد. اژدهای درون کم‌کم آرام گرفت. شاید 20 دقیقه در حالت برزخ بودم تا مجدداً به حال اولیه‌ام برگشتم.

فرشته‌ها بال‌بال می‌زدند

اتوبوس در اتوبانی صاف و هموار با سرعت پیش می‌رفت. کمی دورتر از اتوبان، صحرا بود و صحرا! صحرا بود و شب! شب بود و هزاران راز! شب بود و هزاران رمز! سکوت فریاد می‌کرد! سکوت هزاران راز و رمز را معنا می‌کرد! هزاران فرشته بر فراز کوره راه‌ها، بال بال می‌زدند! راه‌هایی که روزگاری گرامی‌ترین میهمانان خدا، بنده‌های واقعی خدا، محمد صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام و ... شجره پاک نبوت عاشقانه به سوی معبود خویش می‌شتافتند و لبَّیک‌شان واقعاً که لبَّیک بود. بوی عطر آن‌ها هنوز در این راه‌ها به مشام فرشتگان می‌رسد و آن‌ها را سرمست می‌کند. ای وای، و صد وای که نه من چیزی درک می‌کنم و گمان هم نمی‌کنم که آنان که با من همسفرند چیزی بیش‌تر از من درک کنند. کاش که لااقل کمی درک می‌کردم و می‌فهمیدم که محمد صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام و سایر ائمه اطهار علیهم السلام که از این راه‌ها سوار بر شتر و یا پای پیاده با کمترین آذوقه با تحمل سختی‌ها و مرارت‌ها چند هفته از این مسیرها به سوی معبود می‌رفتند، چه فکر می‌کردند؟ در اندیشه‌های شان چه می‌گذشت؟ به چه می‌اندیشیدند؟ آن هم در لباس احرام. فکر می‌کنم سکوت کنم و نادانی‌ام را نهان بدارم، سنگین‌ترم. درک اندکی از این بحر عرفان و تر کردن سر انگشتی از این اقیانوس بیکران، لازمه‌اش رعایت موارد زیر است:

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه