موسم بیداری : گذری بر خاطرات سفر حج صفحه 136

صفحه 136

همه گوش به زنگ تلفن همراه مدیر کاروان بودند. هر از چند گاهی زنگی می‌خورد و نام افرادی که برایشان قربانی کرده بودند، اعلام می‌شد و همه به آن‌ها تبریک می‌گفتند. دیگر می‌توانستند از احرام درآیند.

مبارزه‌ای دیگر

اما هنوز کار تمام نشده و پیکاری دیگر در راه است. آخرین بت منیت و خودپرستی باید فرو ریزد و آن چیزی نیست جز نماد جمال انسان؛ یعنی موی سر. اینجا دیگر تقصیر معنایی ندارد. کسی که بار اول است به حج می‌آید، باید سر را بتراشد و مظهر زیبایی و جمال مادی را از میان ببرد. همان جوانی که در ابتدای سفر. برای فرار از تراشیدن موی سر دنبال چاره بود، اکنون پیش و بیش از همه، در تب و تاب تراشیدن سر است!

اسمم را که اعلام کردند، برخاستم. آرایشگر پیرمردی بود از اطراف شهرستان نیشابور، با همان لهجه شیرین خراسانی. گفته بود که در تراشیدن سر وارد است و مرتب می‌گفت: سر آقا را من باید بتراشم. به او گفتم واردی؟ با کمال خونسردی و اعتماد به نفس گفت: آری. من نیز سر خود را به او سپردم. اولین تراشی که داد، سرم سوخت و بعد از آن چند جای دیگر نیز سوخت. علت را ناهموار بودن سرم دانست.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه