موسم بیداری : گذری بر خاطرات سفر حج صفحه 228

صفحه 228

ی‌کی از روحانیون شیعه استخاره کرده و خیلی مناسب درآمده است.

شب مدینه‌

ساعت یازده شب، روبه‌روی در بسته بقیع نشستم. برای لحظاتی احساس خوبی داشتم، مثل فرزندی که با مادرش صحبت می‌کند. فرزندی که خطاکار است و با سوءاستفاده از مهر مادری، می‌کوشد تا دل مادر را نرم کند. حال و هوای شیرینی بود. مدیر کاروان را دیدم که آخر شب، با خانمش برای زیارت آمده بود. ماشین شست‌وشو نیز مشغول تمیز کردن سنگفرش‌ها بود. زائران در گوشه و کنار، در پناه تاریکی شب با ائمه خود مشغول گفت‌وگو بودند.

نگاهی به پنجره‌های بقیع می‌اندازم، تاریکِ تاریک است! یاد اشعاری می‌افتم که همیشه در روضه‌ها می‌خوانیم که: «بقیع بی‌شمع و چراغ است» و حالا می‌فهمم که هیچ مبالغه‌ای در کار نیست. مردمک چشم خود را به پنجره‌ها دوختم. چیزی دیگر تا پایان سفرمان باقی نمانده بود. بی شک اگر قرار بود حج قبول شود، بی‌رضایت صاحبان این قبرستان خاموش، امکان نداشت. نگاهی به آسمان انداختم، ستاره‌ها چشمک می‌زدند. می‌خواستم با ائمه

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه