موسم بیداری : گذری بر خاطرات سفر حج صفحه 7

صفحه 7

فصل اول: دعوت‌

اشاره

از در که وارد شدم، جلو آمد؛ کاپشن قرمزی پوشیده بود؛ محجوب و با موهایی نسبتاً بلند و چشمانی نافذ. خیلی با احتیاط نگاه می‌کرد. گفت، نتوانسته در جلسات شرکت کند و اگر امکان دارد، به‌طور خلاصه کلیات را برایش بگویم. گفت، یکی از بستگانش نیز در کاروان است، اما او هم نتوانسته شرکت کند. جمله‌ای گفت که نفهمیدم: «من هم هستم! اما شاید نیامدم.»

تا آخر جلسه فکرم مشغول این جمله بود! چرا نمی‌خواست بیاید؟! روحانی کاروان درباره اسرار و راز و رمز حج سخن می‌گفت.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه