موسم بیداری : گذری بر خاطرات سفر حج صفحه 90

صفحه 90

خبری نبود و گویی صحرای محشر است که همه سر از خاک برداشته‌اند و به دنبال پناهی می‌گردند؛ یک لباس آن هم بسیار ساده. پر از تکاپو که لحظه‌لحظه بیشتر می‌شد. از دور و نزدیک صدای اذان به گوش می‌رسید، با لحن‌های مختلف. هوا تاریک بود و کم‌کم گرگ و میش می‌شد. یکی از این کاروان‌ها که در ساعت 2 بامداد وارد عرفات شده بود، در نزدیکی کاروان ما اتراق کرده بود. روحانی‌اش برادر روحانی کاروان ما بود. نماز صبح را به جماعت خواندیم. خواستم آماده توسل شوم که مداح کاروان کناری، دعای فرج و سپس توسل و استغاثه به حضرت مهدی(عج) را شروع کرد. صدای گرمی داشت. کاروان ما نیز با آن کاروان هم ناله شد.

سحرگاه روز عرفه، در سرزمین عرفات، بدون اغراق بوی مهدی(عج) می‌آمد و توسل به حضرت مهدی(عج) حالتی ایجاد کرده بود که کمتر مانند آن را- حداقل در سال‌های بعد از جنگ- در خودم سراغ داشتم. گویی مهدی(عج) صدایم را می‌شنود و بسیار نزدیک است. گویی آسمان و زمین اینجا با تمامی نقاط دنیا فرق دارد، گویی برات ورود به حرم را در اینجا به انسان می‌دهند. می‌بایست اینجا به دنبال مهدی فاطمه(س) می‌گشتیم تا شاید نظری بیفکند. یاد آن شعر معروف افتادم که:

کعبه آن سنگ نشانی است که ره گم نشود حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه