موسم بیداری : گذری بر خاطرات سفر حج صفحه 92

صفحه 92

بودم، صدایم کرد و با صدایی که به زحمت شنیده می‌شد گفت: امسال روحانی کم دارند، با معاونت امور روحانیون صحبت کن تا من هم بیایم. گفتم: شما با این حال! گفت: تا زمان حج خوب می‌شوم، خودت معین باش و من روحانی!

واقعاً نمی‌توانستم تحمل کنم. کسی که تا به‌حال حتی یک ساعت، در بیمارستان نخوابیده بود و حتی به ندرت آمپول زده بود، تنها در عرض پنج ماه، چنین اسیر بستر بیماری و زمین‌گیر شده باشد. تصویر پدر در آن لحظات در چشمم به لرزش درآمد و اشک امانم را برید. در حالی‌که صدایم می‌لرزید، گفتم: ولی امسال نوبت شما نیست، ان‌شاءالله تا وقتی نوبت شما بشود خوب می‌شوید؛ مدتی بعد از مراسم حج، برگزاری عمره مفرده شروع می‌شود و به زودی به عمره می‌روید و سپس پیشانی‌اش را بوسیدم و در حالی‌که می‌کوشیدم چشمم در چشمان ملتمسش نیافتد، خانه را ترک کردم.

در عرفات، صبحانه را میهمان همان دوست پدرم بودم. روحانی کاروانی از فردوس بود. صبحانه نان و پنیر و چای شیرین بود و از این شیرهای پاکتی «ندا» که البته مزه شیر هم نمی‌داد. احتمالًا از شیر خشک درست شده باشد. البته فقط چایی و چند لقمه نان خوردم تا با کاروان، صبحانه بخورم.

مسجد نمره‌

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه