اهل بیت علیهم السلام عرشیان فرش نشین صفحه 377

صفحه 377

آهن گداخته شده

معاویه از عقیل داستان آهن گداخته شده را پرسید ، عقیل گفت : به شدّت درمانده شده ، سختی و گرسنگی مرا از پای درآورده بود ، از برادرم چیزی خواستم ، به من توجهی نکرد و زاری و تضرع من هم در حال او تغییری پدید نیاورد .

کودکانم را جمع کردم و آنان را - که فقر و تهیدستی و نداری و درماندگی بر چهره شان پدیدار بود - نزد او آوردم ، فرمود : شامگاه نزدم بیا تا چیزی به تو پرداخت کنم ، شامگاه در حالی که یکی از پسرانم دستم را گرفته بود و راهنمایی می کرد ، نزد او آمدم . به فرزندم گفت : دور برو سپس به من گفت : بگیر ، من در حالی که طمع بر دلم چیره شده بود و خیال می کردم کیسۀ پول است دست دراز کردم و دستم را بر قطعۀ آهنی که چون آتش بود نهادم ، هنوز آن را نگرفته ، رها نمودم و چنان نعره ای زدم که گاو نر زیر دست قصاب نعره می زند .

علی به من گفت : مادرت به عزایت بگرید ! این آهنی است که آتش دنیا آن را برافروخته است ، چگونه خواهد بود حال من و تو در فردای قیامت اگر ما را با زنجیرهای دوزخ فرو بندند ! و سپس این آیه را تلاوت کرد :

« إِذِ الْأَغْلاٰلُ فِی أَعْنٰاقِهِمْ وَ السَّلاٰسِلُ یُسْحَبُونَ » (1).

زمانی که غل ها و زنجیرها [ ی آتشین ] در گردن هایشان باشد در حالی که به وسیلۀ آنها کشیده شوند .

تو نزد من حقی جز آنچه می دانی خداوند برای تو واجب کرده ، نداری ،


1- (1)) - غافر ( 40 ) : 71 .
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه