منتهی الامال صفحه 2195

صفحه 2195

دانستن از وقت ، که خوابم طول کشیده و اینکه حاج از من دور شدند و نمی دانستم از وقت ، که خوابم طول کشیده و اینکه حاج از من دور شدند و نمی دانستم که به کدام طرف متوجه شوم پس به سمتی متوجه شدم و به آواز بلند صدا می کردم یا اباصالح و قصد می کردم به این ، صاحب الا مر علیه السلام را چنانچه ابن طاوس ذکر کرده در ( کتاب امان ) در بیان آنچه گفته می شود در وقت گمشدن راه پس در این حال که فریاد می کردم سواری را دیدم که بر ناقه ای است در زی عربهای بدوی چون مرا دید فرمود به من که تو منقطع شدی از حاج ؟ گفتم : آری ، فرمود: سوار شو در عقب من که تو را برسانم به آن جماعت . پس در عقب او و سوار شدم و ساعتی نکشید که رسیدیم به قافله ، چون نزدیک شدیم مرا فرود آورد و فرمود: برو از پی کار خود. پس گفتم به او عطش مرا اذیت کرده است پس از زین شتر خود مشکی بیرون آورد که در آن آب بود و مرا از آن آب سیراب نمود، قسم به خداوند که آن لذیذتر و گواراترین آبی بود که آشامیده بودم آنگاه رفتم تا داخل شدم در حاج و ملتفت شدم به او پس او را ندیدم و ندیده بودم او را در حاج پیش از آن و نه بعد از آنکه مراجعت کردیم .

دستگیری از سنی و شیعه شدن او

حکایت هیجدهم قصه استغاثه مرد سنی به آن حضرت علیه السلام

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه