امیر المؤمنین اسوه وحدت صفحه 130

صفحه 130

«جبرئیل هر سال یک یا دو مرتبه قرآن را عرضه می کرد ولی امسال دو مرتبه آن را عرضه کرده است سپس به او گفت:و من چنین می بینم که اجلم نزدیک شده است.پس،ای فاطمه! تقوای

الهی پیشه کن و بردبار باش و من سلف خوبی برای تو بودم...» (29) بخاری به سند خود از عایشه نقل کرده است که او گفت:

«پیامبر در مرضی که با آن از دنیا رفت،فاطمه علیها سلام را طلبید،پس با او رازی گفت که او گریست،سپس او را صدا زد و چیزی پنهانی گفت که او خندید.بعد که راجع به آنها از وی پرسیدیم گفت:پیامبر مخفیانه به من گفت که با همان بیماریش از دنیا می رود،از آن رو من گریه کردم;سپس به آرامی خبر داد که من نخستین فرد از خاندان اویم که در پی او می رود، لذا خندیدم (30) .

در چنین وضعی اگر پیامبر (ص) می خواست که ابو بکر را جانشین خود قرار دهد،او را مشمول بیرون رفتن با جیش اسامه نمی کرد و نیز مامور به تعجیل در رفتن نمی ساخت.ارتش اسامه نیاز به دو ماه یا بیشتر وقت داشت که به سرزمین فلسطین برسد و در آن جا بجنگد و دوباره به مدینه برگردد.امکان داشت که یک یا چند روز پس از حرکت لشکر،پیامبر،از دنیا برود و پیامبر می دانست که در آینده خیلی زود بدرود حیات خواهد گفت.

پس،پیامبر پیش از رفتن لشکر نسبت به خلافت او وصیت نکرده بود و هرگز پس از بازگشت ابو بکر با لشکر از فلسطین نیز وصیت نمی کرد،چه آن که پیامبر را زنده نمی یافت.در حال غیبت او هم هرگز نسبت به خلافت او وصیت نمی فرمود،زیرا که غیر معقول است،پیامبر مدینه را پس از مرگ خود مدتی بالغ بر دو ماه یا بیشتر بدون خلیفه باقی بگذارد،در صورتی که از خطرهایی که مدینه و اسلام را تهدید می کند آگاه است.از این گذشته ابو بکر

اگر در آن لشکر بود این ترس وجود داشت که در آن جنگ کشته شود.کشته شدن خلیفه در میدان جنگ آن هم در چنان وضع دشواری منجر به بدترین نتایج برای اسلام و مسلمانان می شد.

اگر پیامبر (ص) قصد داشت که نسبت به او وصیت کند هر آینه او را برای رفتن به همراه آن سپاه در نظر نمی گرفت.و لیکن،در واقع،ماندن-ابو بکر و دیگران از جمعیت لشکر-در مدینه بر خلاف خواست پیامبر بود که چندین بار با حالت بیماریش آن را اعلان فرمود:«بشتابید به سوی لشکر اسامه!»پیامبر این خواست خود را به صورت خطبه ای بر منبر بیش از یک مرتبه فرمود و در بستر مرگ نیز تکرار فرمود البته این دلیل عینی قطعی است بر این که ابو بکر بر خلاف بزرگی مقامش و محبت پیامبر نسبت به او،مورد نظر آن حضرت برای خلافت نبود.

آیا آن بیعت،قانونی و مشروع بوده است؟

برای پاسخ به پرسش سوم:آیا آن بیعت از دیدگاه اسلام،قانونی بوده است؟می گویم:تردیدی نیست که این حق مسلمانان بوده است،اگر پیامبر از اختیارات خود به نفع شخص دیگری-به صورت کتبی یا لفظی-استفاده نمی کرد،مسلمانان در تصریحات پیامبر در روز غدیر و در مناسبتهای دیگر به طور واضح انتخاب آن بزرگوار (علی) را برای خلافت،نمی دیدند،با ابو بکر و یا هر فرد دیگری بیعت کنند.و همین طور شد،هر چند که آن بیعت اتفاقی بود!بدون هیچ گونه پیش بینی و ضابطه ای پس،انسان حق دارد هر کسی را بخواهد-در صورتی که در نامزد انتخابی صلاحیت رهبری تشخیص دهد-به رهبری انتخاب کند،هر چند که آن انتخاب به دلیل امری غیر منتظره و پیش بینی نشده باشد.و خود این انتخاب موجب پیمانی میان او و فرد منتخبش می گردد که باید هر یک از آن دو

در مقابل دیگری-به آن شروط که بیعت انجام گرفته است-وفادار باشد،البته اگر آن شروط،قانونی و مشروع باشند.و در صورتی که بیعت مبتنی بر این باشد که انتخاب شونده به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) عمل کند و بیعت کننده از او-در آنچه اطاعت خدا و رسول است-فرمان برد،این بیعت صحیح خواهد بود و برای هر دو طرف لازم الاجراست.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه