امیر المؤمنین اسوه وحدت صفحه 165

صفحه 165

علی (ع) هنگامی که شنید،خلیفه در آستانه مرگ،به آن شش نفر آموزشهای لازم را برای چگونگی گزینش خلیفه،می دهد،بی درنگ مطلب را دریافت.او به کسانی ازبنی هاشم که همراهش بودند-پس از خروج از خانه عمر-فرمود:«اگر من در میان شما فرمانبر قبیله شما (قریش) باشم،شما هرگز به امارت نخواهید رسید.»،و به عمویش عباس گفت:«خلافت از ما برگشت... (عمر) عثمان را همتای من ساخت و گفت با اکثریت باشید.اگر دو نفر به فردی و دو تن دیگر به شخص دیگری راضی شدند،پس با کسانی باشید که عبد الرحمان با آنان است، سعد که با پسر عمویش (عبد الرحمان) مخالفت نمی کند،از طرفی عبد الرحمان داماد عثمان است و با هم اختلاف نظری ندارند.در نتیجه،یکی از آن دو نفر،دیگری را

به خلافت می گمارد،و اگر دو نفر دیگر هم با من باشند سودی به حال من ندارد» (8) .

امام از این موضوع بارها در ایام خلافت خود،سخن گفته است او در خطبه خود (معروف به شقشقیه) فرموده است:

«...تا این که عمر هم راه خود را پیمود،امر خلافت را میان جماعتی قرار داد که مرا یکی از آنان پنداشت،پس،خدایا پناه می برم به تو از این شورایی که تشکیل شد،چگونه مرا با خلیفه اول مساوی دانستند و نسبت به من تردید روا داشتند تا جایی که امروز در کنار این افراد قرار گرفته ام!و لیکن من در فراز و نشیب از آنان پیروی کردم،تا این که مردی از روی حسد،و دیگری به دلیل دامادی و خویشاوندی با عثمان از من اعراض کردند،و همچنین دو نفر دیگر... » (9) اگر خلیفه،شمار اعضای شورا را گسترش می داد و به آن شش تن،دو یا سه نفر از کسانی که به علی (ع) تمایل داشتند،می افزود،هر آینه راه برای رسیدن علی (ع) به خلافت باز می بود.

چرا خلیفه به اعضای شورا دستور نداد تا با گروه برادر پیامبر (ص) همراه باشند ؟

خلیفه،بارها-صمیمانه-پرده از روی این عقیده خود برداشت و گفت:علی شایسته ترین فردی است که می تواند مردم را به جانب حق سوق دهد.اقتضای عقل و خرد این بود که در صورت اختلاف،اعضای شورا را مامور سازد تا با گروهی همراه باشند که علی با آنهاست،چه به شهادت پیامبر (ص) ،علی با حق است و از قرآن هرگز جدا نمی شود.پیامبر (ص) فرموده است که کتاب خدا و عترت آن بزرگوار،هرگز از هم جدا نشوند تا در کنار حوض سوی او باز گردند.علی (ع) بزرگ خاندان پیامبر (ص) است.و لیکن خلیفه اعضای شورا را مامور کرد-در صورت اختلاف و تساوی آرا و نغمه ها-با گروهی که عبد

الرحمان در میان آنهاست همراه باشند،آن هم اگر به داوری عبد الله بن عمر در رفع اختلاف خود،تن ندادند.

عبد الله بن عمر

(5) همین عبد الله بن عمر با تقوای پرهیزکار را می بینیم که در مورد وارد کردنش به شورا نوعی تناقض وجود دارد.پدرش درباره او-چنان که پیشتر گفتیم-گفته است:«چگونه مردی را خلیفه قرار دهد که از طلاق زنش ناتوان است و یا گفته است:«از عهده طلاق همسرش بخوبی برنمی آید.»کسی که این چنین ناتوان است شایسته نیست تا در امر خلافتی که سرنوشت مسلمانان بدان وابسته است،طرف مشورت قرار گیرد ولی با همه اینها،پدرش عمر او را به عنوان مشاور و داور وارد شورا می کند.

پس از سالها،ضعف نظر عبد الله و فاصله او از علی (ع) آشکار شد.البته او پس از این که عثمان به قتل رسید و تمام جهان اسلام-به جز مردم شام-با علی (ع) بیعت کردند از بیعت با علی (ع) خودداری کرد.او با آن که می دانست علی کیست و پیامبر (ص) درباره اش چه گفته است-در تمام مدت خلافت علی (ع) که حدود پنج سال ادامه داشت-موضع خود را حفظ کرد. ولی همین مرد راضی شد تا با یزید بن معاویه بیعت کند!مسلم در صحیح خود مطلب زیر را آورده است:«در زمان یزید بن معاویه (هنگامی که لشگر یزید مدینه الرسول را-به تمام معنی-مباح دانسته بود) آن گاه که داستان حره (10) اتفاق افتاد،عبد الله بن عمر نزد عبد الله بن مطیع آمد.عبد الله بن مطیع گفت:برای ابو عبد الرحمان (عبد الله بن عمر) متکایی بگذارید. او گفت:نزد تو برای نشستن نیامده ام،آمده ام تا برای تو حدیثی نقل کنم.از پیامبر خدا (ص) شنیدم که می فرمود:کسی که مانع خدمت و طاعت کسی

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه