امیر المؤمنین اسوه وحدت صفحه 188

صفحه 188

اگر رویدادهای شورا در خاطره عبد الرحمان باقی مانده بود،بی تردید او را به یاد خوابی می انداخت که در خلال روزهای شورا دیده بود آن گاه که در خواب باغی سر سبز پر از گیاه را دید،شتر نری وارد آن جا شد که بهتر از او را ندیده بود.آن شتر چون تیری گذشت،به طرف چیزی میل نکرد تا تمام باغ را طی کرد.در پی او دو شتر دیگر وارد باغ شدند که پا در جای پای اولی گذاردند،و به چیزی اظهار تمایل نکردند.پس از آن شتر چهارمی آمد و افتاد میان باغ به چریدن و بلعیدن.آن روز عبد الرحمان خوابش را به این تعبیر کرد که چهارمین شتر همان خلیفه سوم است که در آینده نزدیک از راه پیامبر (ص) و دو صحابه او منحرف خواهد شد.آن روز عبد الرحمان گفته بود که خلافت را بر خود نمی پسندد،مبادا آن شتر چهارم بشود. اگر آن خواب به خاطرش می آمد،متوجه می شد که به هشدارها و زنگ خطری که در آن رؤیا بود گوش نکرده است.او می توانست کسی که باغ را رها کرد انتخاب کند و کسی را که به خلافت برگزید،وانهد.اگر عبد الرحمان علی (ع) را ولی امر خلافت قرار داده بود بی گمان مسلمانان از تمامی آن حوادث مصون می ماندند.و از چیزهای شگفت تشابه خواب عبد الرحمان با رؤیای عمر بود.خلیفه دوم،هنگامی که در بستر مرگ بود گفت که در حال بی هوشی مردی را مشاهده کرده است که وارد باغی شد و شروع به چیدن همه نوع میوه رسیده

و تر و تازه کرد و آنها را به خود می چسباند و زیر خودش قرار می داد،همان گونه که رؤیای این دو مرد با هم شباهت دارد.عمل آن دو نیز شبیه هم است،زیرا هر دوی آنها کسی را انتخاب کردند که می چید و چون شتر می بلعید.

شاید مهاجرت عبد الرحمان به خاطر عثمان او را به سر عقل آورد که با راهی که عثمان پیمود،خلافت در میان بنی امیه ریشه خواهد دوانید و در آن میان او امیدوار بود که عثمان خلافت را،پس از مرگ خویش به پاداش انتخاب شدنش به دست او،به وی باز گرداند.علی (ع) هم به او گفته بود:«به خدا قسم تو عثمان را به خلافت نرساندی،مگر این که خلافت را به تو باز گرداند...»خداوند میان شما عطر شوم خواهد افشاند (میان شما فاصله خواهد انداخت) و دعای علی (ع) البته مستجاب شد.

دو عضو دیگر شورا

دو تن دیگر از اصحاب برجسته پیامبر (ص) به جبهه مخالفت با عثمان پیوستند آن دو تن عبارت بودند از طلحه و زبیر.البته از آن دو تن مخالفت زبیر،خشونت کمتری داشت.تصور نمی کنم که آن دو تن به سبب این که خلیفه اموال مسلمانان را به خویشانش می بخشید با وی مخالفت کرده باشند،زیرا هر یک از آن دو از الطاف شایان خلیفه بهره مند شده بودند. سهم زبیر ششصد هزار و سهم طلحه دویست هزار بود.و آن دو کاری نداشتند که بخششهای خلیفه را به خویشاوندانش حرام بدانند چرا که آن بخششها را برای خود حلال می دانستند. فکر می کنم هر کدام از آن دو مرد امیدوار بودند پس از عثمان به خلافت برسند.آن دو،پس از این که عمر آنان را اعضای شورا قرار داد،میان اصحاب در

بالاترین جایگاه به حساب می آمدند. عضویت آن دو در شورا به این معنی بود که خلیفه آنان را برای خلافت مطرح کرده است.البته با کسب ثروتهای کلان بر اهمیت آنان در نزد خود و نزد بسیاری از مسلمانان افزوده شد زیرا، هر کدام از آن دو تن مالک دهها میلیون درهم،بودند.طلحه پشتیبانانی در بصره،و زبیر یارانی در کوفه داشت.

هر دوی آنها نسبت به عثمان بطور فراوان ابراز دوستی خالصانه و علاقه مندی می کردند و هر یک آرزو می کرد که خلیفه پس از مرگ خلافت را به وی واگذارد.و او به روشی ساده و آرام به خلافت رسد.پس،چه عاملی در کار بود که آن دو را به مخالفت با عثمان و تحریک علیه وی واداشت؟به نظر من،علت مخالفت ایشان بر باد رفتن آرمان و آرزوی آنان در رسیدن به خلافت از سوی عثمان بود،زیرا نیرو،توان و قدرت و تسلط بنی امیه بر سراسر کشور اسلامی این خاندان را نیرومندترین مزاحمان خلافت قرار داد.معاویه کسی نبود که بگذارد خلافت از دست بنی امیه خارج شود.هر چه مدت خلافت عثمان به درازا می کشید قدرت معاویه افزونتر می شد.برای این دو صحابی به وضوح روشن شد که خلیفه با نظر مروان و با معاویه مخالفت نمی ورزد و این دو نفر هم جز درخواست جانشینی فردی از بنی امیه،هرگز توصیه دیگری نخواهند کرد.از رفتار توام با سکوت خلیفه و فرماندارانش تایید بقای خلافت در بنی امیه و انتقال آن از عثمان به معاویه پدیدار بود.این بود که طلحه و زبیر مخالفت خود را با عثمان علنی کردند.قریش در دور ساختن خلافت از اهل بیت پیامبر (ص) کوشید،تا خلافت در ایشان پا نگیرد،در نتیجه سایر قبایل قریش از

آن بی بهره بمانند.اکنون قریش پس از آن همه کوشش می دید که در گردابی بدتر از آنچه فرار می کرد،فرو افتاده است.در حقیقت،دید که خلافت به بنی امیه رسید،و هم اکنون ممکن است در میان ایشان برقرار بماند،در صورتی که آنان نه تنها اهل بیت پیامبر (ص) نیستند،بلکه دشمنان اهل بیتند.

ام المؤمنین

ام المؤمنین،عایشه-همسر پیامبر (ص) -به جبهه مخالف پیوست،و ام المؤمنین دیگر-حفصه-نیز از او پیروی کرد.عایشه همواره به عثمان پرخاش می کرد که با سنت پیامبر خدا (ص) مخالفت ورزیده است.چه بسا عایشه گاهی جامه ای از جامه های پیامبر (ص) را نشان می داد و می گفت:هنوز جامه پیامبر کهنه نشده است و لکن عثمان سنت پیامبر خدا را کهنه کرده است.عایشه عثمان را (نعثل) می نامید.مورخان نقل می کنند که عایشه می گفت: «نعثل (30) را بکشید که او کافر شده است (31) .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه