امیر المؤمنین اسوه وحدت صفحه 194

صفحه 194

منطق معاویه

تبعید شدگان در محل کنیسه مریم منزل گرفتند و معاویه با آنان ملاقات کرد و بارها با ایشان صحبت کرد و برای جمع آنان به سخنرانی پرداخت و موضوع سخنرانیش عبارت از فضیلت قریش در تاریخ جاهلیت و اسلام بود.او درباره فضیلت قریش استدلال کرد که هر طایفه ای در تاریخ خود به مصیبتی گرفتار شده اند اما خداوند از قریش همواره پشتیبانی کرده است و ایشانرا در تحت حمایت خود حفظ کرده است،خداوند خلافت را از میان اصحاب پیامبر (ص) به قریش واگذار کرده است،و هیچ کسی را جز آنان شایسته خلافت ندیده است. معاویه به آنان گفت:خداوند قریش را در زمان جاهلیت با این که کافر بودند حفظ می کرد آیا ممکن است حالا که پیرو دین او هستند نگهداری نکند؟او یک بار به آنان گفت:قریش می دانستند که ابو سفیان،عزیزترین آنها و فرزند گرامی ترین آنهاست،هر چند خداوند او را پیامبر قرار نداد،چون پیامبر را انتخاب کرده،و گرامی داشته است.براستی که من تصور می کنم اگر ابو سفیان پدر همه مردم بود فرزندی بی خرد،نزاده بود.

صعصه بن صوحان در جواب او گفت:دروغ گفتی،زیرا که پدر مردم (آدم) بهتراست از ابو سفیان،او کسی است که خداوند به دست قدرت خود آفریده و در او از روح خود دمیده و به فرشتگان فرمان داد،تا او را سجده کنند،اما در میان فرزندان آدم،نیکو کار و بد کار،یاوه گو و

هوشیار وجود دارد.

بدین سان،منطق معاویه،بسی گمراه کننده بود.او می گفت پدرش ابو سفیان پس از پیامبر خدا (ص) بهترین مردم بوده است.به این ترتیب او بهتر از اهل بیت پیامبر (ص) و بهتر از همه اصحاب پیامبر (ص) بوده،که در میان آنان کسانی چون ابو بکر و عمر بودند!!البته معاویه فراموش کرده بود که حمایت خداوند از قریش،گرامیداشت ابو سفیان و فرزندان او و همانند آنان از مردم قریش نبود،بلکه بزرگداشت بیت الله الحرام و پیامبر بزرگوار-بهترین فرزند ابراهیم-و نیز استجابت دعای پیامبر خدا،ابراهیم بود که قرآن مجید آن را چنین نقل می کند:

«و هنگامی که ابراهیم گفت:پروردگارا!این جا را شهر ایمن قرار ده و اهل آن را-ایمان آورندگان به خدا و روز جزا-از ثمرات آن بهره مند کن.گفت:کسی را که کافر شود.بهره اندکی دهم و آن گاه او را با شکنجه آتش و سرانجامی ناگوار،درمانده سازم!» (38) .

معاویه نمی دانست که امامت در فرزندان ابراهیم،از جمله قریش،تنها از طرف خداوند مقرر است.و ستمگران از ایشان-چه به خود ستم کنند و چه به دیگران-هرگز به این مقام نمی رسند.و ما در قرآن چنین می خوانیم:

«و هنگامی که پروردگار،ابراهیم را با سخنانی آزمود،پس در پایان فرمود;تو را پیشوای مردمان قرار دادم،ابراهیم عرض کرد:و از فرزندانم نیز قرار می دهی؟جواب داد:عهد من به ستمکاران نمی رسد» (39) .

تاریخ نقل می کند،معاویه راه را برای این جمع تبعیدی باز کرد تا این که آنان به کوفه بازگشتند و دوباره مخالفتشان را از سر گرفتند.بار دوم به حمص تبعید شدند،آن جا زیر نظر و سیطره عبد الرحمان بن خالد بن ولید بودند.این شخص نسبت به معاویه از ایشان سخت تر و درشتخوتر بود.در آن جا اظهار ندامت کردند.مالک اشتر نزد خلیفه رفت و

خلیفه به او اجازه داد تا هر جا که مایل است برود،او هم بازگشت به حمص را انتخاب کرد،تا وقتی که مخالفت اوج گرفت و به کوفه رفت آن گاه،با یزید بن قیس گروهی را روانه محلی به نام جرعی ساخت تا در آن جا مانع ورود سعید بن عاص به شهر کوفه شوند زیرا سعید پس از دیدار خلیفه به محل ماموریتش برمی گشت.ناچار سعید به مدینه برگشت.مردم از عثمان خواستند که ابو موسی را والی کوفه قرار دهد و او چنین کرد.ما شدت گرفتاری این تبعدیها را هنگامی درک می کنیم که نامه مالک اشتر را در پاسخ نامه ای که خلیفه برای مردم کوفه فرستاده است و در آن نامه مخالفان را توبیخ می کند،بخوانیم:اینک پاسخ نامه مالک به خلیفه سوم:

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه