امیر المؤمنین اسوه وحدت صفحه 198

صفحه 198

«من نخستین کسی هستم که موعظه پذیر است.از خداوند از آنچه کرده ام آمرزش می طلبم و به سوی او برمی گردم.همچون

منی خودداری می کند و برمی گردد.هنگامی که از منبر به زیر آمدم،بزرگان شما بیایند و نظرات خود را درباره من ابراز کنند،پس،به خدا قسم هر آینه اگر بحق مرا به بندگی برگردانند،من به سنت بندگی رفتار خواهم کرد،و تن به خواری و لت بندگی خواهم داد.از طرف خدا راهی جز به سوی او وجود ندارد.به خدا سوگند مروان و طرفداران او را بر کنار می کنم و شما را نسبت به آنان آزاد می گذارم.»مردم رقت کردند و گریستند به حدی که ریششان تر شد و خلیفه نیز گریه کرد و مردم آرزوی خیر کردند.

مروان خلیفه را از تصمیم خود منصرف می کند

مروان در کمین بود،همین که عثمان به منزل برگشت او را از عقیده خود منصرف کرد و به موضع اولش برگرداند.مروان به سوی گروههایی که منتظر اصلاح بودند،بیرون آمد و با اجازه و از زبان خلیفه با آنان صحبت کرد به ایشان دشنام داد و گفت:«...شما آمده اید تا حکومت را از دست ما بیرون کنید؟از میان ما بیرون شوید.به خدا قسم اگر شما ما را مورد حمله قرار دهید هر آینه از جانب ما کاری برای شما اتفاق خواهد افتاد که موجب خوشحالی شما نخواهد شد... »چون قضیه به علی (ع) رسید فرمود:«ای بندگان خدا،اگر من در خانه ام بنشینم به من می گوید مرا و خویشاوندی و حق مرا فرو گذاشته ای.و من اگر حرفی می زنم می آید پیش مروان و بازیچه او قرار می گیرد.و مروان او را با وجود کهنسالی و صحابی پیامبر (ص) بودن، هر جا که می خواهد به دنبال خود می کشاند.علی،سپس،با حالت خشم نزد عثمان رفت و به او گفت:

«آیا چنین نیست که تو از مروان ناخوشنودی ولی او از تو راضی است به بهای منحرف کردن تو

از راه دین و از مسیر عقلت همچون شتر رام که صاحبش هر جا که می خواهد او را می کشد؟ به خدا قسم که مروان،نه در دینش صاحب رای است و نه درباره خودش.به خدا قسم می بینم که تو را به زیر می آورد و نه آن که به بالا ببرد.من دیگر از این پس برای مشکلات تو به این جا باز نمی گردم،تو خود آبرویت را بردی و پا روی قولت گذاردی (43) .

پس از این مورد،علی (ع) از وساطت میان عثمان و دشمنانش خودداری کرد.

طلحه،علیه عثمان توطئه می کند و علی (ع) توطئه را می خواباند

روزی عثمان،در حالی که محصور بود نزد طلحه آمد،به او گفت:من دارای حق برادری،اسلام، خویشاوندی و دامادی هستم و اگر هیچ کدام از این حقوق را هم نداشتم،و در زمان اهلیت بودم،برای پسران عبد مناف ننگ بود که برادر بنی تیم (طلحه بن عبید الله) دست از کار آنها بردارد.طلحه از شورشیان پشتیبانی کرده بود و آنان را در محاصره ای که برای عثمان ایجاد کرده بودند مورد تایید قرار داده بود.شاید آمدن شورشیان به مدینه در پی نامه نگاری و تشویق طلحه صورت گرفته بود.علی (ع) به منزل طلحه رفت و به او فرمود:ای طلحه!این چه کاری است که خود را درگیر کرده ای؟طلحه جواب داد:ای ابو الحسن!آیا پس از این که شر از حد نهایی خود تجاوز کرده است و کار از کار گذشته است؟آن گاه،علی (ع) بازگشت و به سوی بیت المال آمد و گفت:باز کنید!کلیدها را پیدا نکردند،در بیت المال را شکست و به مردم داد. مردم از پیش طلحه رفتند،چنان که او تنها ماند.عثمان از این عمل خوشحال شد طلحه نزد عثمان آمد و بر او وارد شد و به او

گفت:یا امیر المؤمنین!من قصد داشتم کاری بکنم اما خداوند نخواست آن کار انجام گیرد.عثمان گفت:به خدا سوگند تو برای توبه و اظهار پشیمانی نیامده ای.چون شکست خوردی این جا آمدی.حسابت با خدا (44) .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه