امیر المؤمنین اسوه وحدت صفحه 221

صفحه 221

خود پشیمان شد و دریافت که او به کتاب خدا عمل نکرده است.حاکم به سند خود از زهری و او از حمزه بن عبد الله بن عمر مطلب ذیل را نقل کرده است:

«موقعی که او (حمزه) با عبد الله بن عمر (پدر حمزه) نشسته بود ناگاه مردی از مردم عراق وارد شد و گفت:ای ابو عبد الرحمان!به خدا سوگند که من علاقه زیادی داشتم که روشی مانند روش تو اتخاذ کنم و در کار اختلاف مردم از تو پیروی کنم و در حد امکان از آشوب کناره گیرم.البته من از کتاب خدا آیه محکمه ای را قراءت کردم که به دل گرفتم.پس،مرا از معنی آن آگاه ساز!مقصودم این گفته خداوند بزرگ است:

«و اگر دو گروه از مؤمنان با هم در نزاع بودند پس میان ایشان صلح برقرار کنید و اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری ستم روا دارد شما با مبارزه آن گروهی را که ستمکار است وادار کنید تا به امر خدا باز گردد و اگر باز گشت میان آنان به عدالت اصلاح کنید و عدالت را رعایت کنید که خداوند عادلان را دوست می دارد.»مرا از این آیه آگاه کن!عبد الله گفت:تو را به این آیه چه کار؟از نزد من برو!پس،او رفت تا این که از چشم وی ناپدید شد،عبد الله بن عمر،رو به من کرد و گفت:چیزی در باطن خود نسبت به امر این آیه یافتم،آنچه در باطن خود احساس کردم این است که من با این گروه ستمکار چنان که خداوند بزرگ دستور داده است مبارزه نکرده ام.» (6) حاکم در دنباله این روایت گفته است:«این باب بزرگی است.گروهی از بزرگان تابعین،آن را

از عبد الله بن عمر،روایت کرده اند،حدیث شعیب بن حمزه از زهری را قبلا نقل کردم و بدان بسنده کردم زیرا با در نظر گرفتن شرط شیخین[مسلم و بخاری]صحیح و معتبر است.»بدین گونه،عبد الله بن عمر در موضع گیری خود پشیمان شد.ولی ابو موسی پشیمان نشد.

ابو موسی میان قرآن و حدیث فرق نمی گذاشت

گذشته از اینها،من اطمینان ندارم که ابو موسی حدیث پیامبر (ص) را چنان که خود پیامبر فرموده است نقل کرده باشد،زیرا ما دیدیم ابو موسی روزی که استاندار بود برای مردم بصره چیزی نقل کرد که مطابق با واقع نبود و همه مسلمانان از آن آگاه نبودند.مسلم در صحیح خود مطلب زیرا را روایت کرده است:

«ابو موسی اشعری کسی را نزد قاریان اهل بصره فرستاد.سیصد مرد بر او وارد شدند و قرآن خواندند.او به آنان گفت شما خوبان اهل بصره و قاریان ایشان هستید پس قرآن تلاوت کنید. مبادا مدتی طولانی بگذرد و قرآن،تلاوت نکنید که قساوت قلب پیدا خواهید کرد همان گونه که افراد پیش از شما را قساوت قلب گرفت.و ما سوره ای را که در طول و سختی نظیر سوره براءت بود قراءت می کردیم پس از خاطر بردیم...مگر آن مقداری را که من حفظ کرده بودم: اگر فرزند آدم دو بیابان پر از پول داشته باشد هر آینه در جستجوی بیابان سوم خواهد بود و درون فرزند آدم را هیچ چیز،جز خاک پر نمی کند.و ما پیوسته سوره ای را می خواندیم که آن را شبیه تسبیحات می دانستیم پس من آنرا فراموش کردم بجز آن مقداری که به خاطر سپرده بودم:«ای کسانی که ایمان آورده ایدچرا چیزی را می گویید که انجام نمی دهید و به عنوان شهادتی در گردن شما نوشته می شود و روز قیامت

از آن باز خواست می شوید.» (7) عبارتهایی را که ابو موسی نقل کرده است بطور قطع از قرآن نیست و هیچ شباهتی به قرآن ندارد.و به احتمال قوی ابو موسی،دچار آشفتگی فکری بوده،و فرقی میان قرآن و حدیث نمی گذاشته است و هنگامی که حدیثی نقل می کرد درست روایت نمی کرد و آن را خوب در نمی یافت.

به عقیده من ابو موسی در توطئه،با طلحه،زبیر و ام المؤمنین عایشه و معاویه بن ابو سفیان، همدست بوده،و تلاش خود را به کار می برده است تا خلافت امام را از بین ببرد.اگر او موفق می شد مردم کوفه را قانع کند تا از یاری امام دست بردارند.هر آینه حکومت امام در همان سال نخستین بیعت،پایان گرفته بود.روشن است که امام،ابو موسی را امین نمی دانست،و از دوری او نسبت به اهل بیت پیامبر (ص) و بویژه از خودش آگاه بود.

امام (ع) پس از این که بیعت انجام گرفت عماره بن شهاب یکی از صحابه را به عنوان استاندار به کوفه فرستاد تا جای ابو موسی را بگیرد.و لیکن عماره پس از این که طلیحه بن خویلد او را تهدید به قتل کرد،پیش از رسیدن به کوفه به مدینه بازگشت.رشته امنیت پس از قتل عثمان همواره ناآرام بود.سپس امام (ع) ابو موسی را به منظور پاسخ به خواست مالک اشتر که دوست داشت او در مقام خود ابقا شود،در کوفه تثبیت کرد.اشتر به وسیله او انتظار خیر داشت زیرا ابو موسی اهل یمن بود و بیشتر مردم کوفه از اهل یمن بودند.امام (ع) محمد بن ابو بکر و محمد بن جعفر را روانه کوفه ساخت و از مردم آن شهر خواست تا بسیج شوند و همگام با یاران

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه