امیر المؤمنین اسوه وحدت صفحه 222

صفحه 222

و انصار دین خدا باشند،و این که چیزی جز بهبودی نمی خواهد تا مردم به برادری و اخوت برگردند.اما آن فرستادگان توفیقی نیافتند.و موضعگیری ابو موسی بزرگترین مانع بر سر راه هدف آنان بود.

هنگامی که به ابو موسی سخت گرفتند،آنچه در دل داشت بیرون ریخت و گفت:«به خدا قسم که بیعت عثمان در گردن من و گردن صاحب شما دو تن است.و اگر چاره ای جز مبارزه نباشد، ما با کسی جنگ نمی کنیم مگر پس از انجام پیکار با قاتلان عثمان در هر کجا که باشند» (8) .

به این ترتیب،ابو موسی معتقد بود که همواره بیعت عثمان،حتی پس از مرگش،به گردن اوست و باور نداشت که بیعت با امام زنده،اطاعت از او و لبیک گفتن به ندای او را ایجاب می کند.او معتقد بود در صورتی که از جنگ ناگزیر باشد،باید با قاتلان عثمان انجام گیرد.اما از نظر ابو موسی مبارزه با رهبران سه گانه که نخستین دعوت کنندگان به قتل عثمان بودند، پس از غصب حکومت امام (ع) در بصره-نه تنها جایز نیست،بلکه در برابر آنان باید ساکت بود!

البته یک بار دیگر ابو موسی آنچه در دل داشت بیرون ریخت،آن جا که عبد خیر حیوانی،او را مخاطب قرار داد،و گفت:آیا این دو نفر (طلحه و زبیر) از جمله بیعت کنندگان با علی بودند؟ گفت:آری.پس عبد خیر از او پرسید:آیا از علی عملی سر زده است تا موجب نقض بیعت او شود؟جواب داد:نمی دانم.عبد خیر به او گفت:اکنون که تو ندانستی پس،تو را به حال خود می گذارم تا بدانی... (9) بی تردید،ابو موسی می دانست که امام (ع) در تمام مدت زندگیش از شریعت اسلامی منحرف نشده است و با این همه می گوید نمی داند که

علی (ع) کاری کرده است تا شکستن بیعت او جایز باشد یا نه.تمام اینها برای آن بود که ابو موسی دستاوردهای رهبران سه گانه را بر ضد امام (ع) نگاهداری و پشتیبانی کند،در صورتی که او اگر حقیقت را می گفت بی گمان بدین اقرار کرده بود که آن دو نفر بدون دلیل موجهی بیعت امام را شکسته اند.اما این اقرار برای هدف ابو موسی و خواسته آن رهبران زیان بخش بود.

فرستادگان امام (ع) هنگامی که او در«ذی قار»بود،نزد او برگشتند و آنچه روی داده بود، اطلاع امام رساندند.بعضی گفته اند،آن دو نفر هاشم بن عتبه بن ابی وقاص را نزد امام فرستادند تا ماجرا را به عرض امام برساند.

کلید حل مشکل

برای امام (ع) روشن بود که ابو موسی خود نخستین مشکل است و بر کناری او کلید حل این مشکل،و تا وقتی که مردم کوفه به سخن ابو موسی گوش می دهند هرگز امام (ع) نخواهد توانست ارتشی را رهبری کند،که از عهده انجام آن مهم برآید.برای همین بود که به وسیله هاشم بن عتبه برای او نامه ای فرستاد و در آن نامه نوشت:«مردم را به حال خود رها کن،زیرا من تو را ولایت ندادم جز آن که بحق مرا یاوری کنی!»ابو موسی از انجام فرمان امام سر باز زد، هاشم به امام (ع) نوشت:من بر مردی وارد شدم،خودخواه و ستیزه جو که دشمنیش علنی و آشکار است.پس امام (ع) ،حسن (ع) و عمار بن یاسر را فرستاد تا از مردم کمک بخواهند و قرظه بن کعب را هم به عنوان استاندار کوفه فرستاد و به همراه او نامه ای برای ابو موسی نوشت:«همانا من حسن (ع) و عمار را فرستادم تا از مردم

کمک بخواهند و قرظه بن کعب را نیز به عنوان والی کوفه فرستادم،اعمال تو نکوهیده و مطرود است،از کار ما کناره بگیر!و اگر نرفتی به او دستور داده ام تا با تو آشکارا مبارزه کند و اگر با تو مبارزه کند و بر تو چیره شود بند از بندت جدا سازد».

پس ابو موسی کناره گرفت و حسن (ع) و عمار به هدف خود رسیدند و اهل کوفه به آن دو پاسخ مثبت دادند.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه