امیر المؤمنین اسوه وحدت صفحه 297

صفحه 297

نتیجه چه می شد؟

پاسخ مشکل نیست.علی پیروز است و معاویه شکست خورده،چه از نظر سیاسی و چه از جنبه غیر سیاسی،حتی اگر ما شرط پنجم را هم از معاویه کم کنیم و فرض کنیم که هر دو شخص در آزمندی و عدم پایبندی به اصول برابرند،باز هم معاویه کسی است که در بعد سیاسی و نظامی شکست خورده است،زیرا که ریشه های قدرتش نظر به کوتاهی مدت حکومتش،عمیق نیست و از طرف دیگر مردم عراق مایل به وحدت و یگانگی نیستند،و در طبع خود مایل به اختلاف،تفرقه و سرکشی می باشند.

هنگامی آن مطلب واضح می شود که به خاطر بیاوریم معاویه در جنگ صفین در حالی که رهبری مردم شام را بر عهده داشت در آستانه شکستی مهلک قرار گرفته بود،حال اگر رهبری مردم ناسازگار عراق را بر ضد مردم تسلیم و مطیع شام بر عهده داشت،چه وضعی پیدا می کرد؟و در واقع ما معاویه را،بعد از

قتل ناگهانی امام (ع) می بینیم،با این که سرزمین عراق را در اختیار گرفته است اما جز با نیروی ارتش شام نمی تواند آن را آرام کند.حال اگر چنان پایگاه مردمی جاافتاده ای در شام و سپاهی فرمانبر در اختیار نداشت،علی رغم تمام آزمندی و عدم پایبندیش به اصول عقیدتی،نمی توانست در حکومت عراق دوام یابد.پس حتی او اگر فردی معتقد و پرهیزگار در دین بود،اما چنان پایگاه مردمی استوار با آن سپاه سر به فرمان را در اختیار نداشت،سرانجام کار او را چگونه تصور می کردیم؟

البته رویدادهای تاریخی دوران بنی امیه ثابت کرده است که حاکم عراق در آن زمان هر چند شخصی دنیا طلب و فارغ از هر نوع اصول عقیدتی بود،جز با پشتوانه نیرویی غیر عراقی که به هنگام شدت کارها به او پناه ببرد،نمی توانست در حکومت عراق دوام بگیرد.حجاج بن یوسف ثقفی-علی رغم همه ستمگری،سرکشی و زیاده روی در خونریزیش-جز به وسیله سپاه شام نتوانست حکومت خود را حفظ کند،و اگر کمکهای نظامی شام نبود،زیر ضربات شبیب (از خوارج) و سپاهیانش لگد کوب شده بود.و از این جا به یک نتیجه منطقی می رسیم که انتقادگران بر سیاست امام (ع) و شیفتگان زیرکی،هوشیاری و فرومایگی معاویه،آن را فراموش کرده اند و آن،این است که:برای این که یک حاکم بتواند قدرت خود را حفظ کند لازم است از دو چیز بطور کامل برخوردار باشد:پایگاه مردمی استوار و نیروی نظامی لازم که مطیع دستورهای او باشد،و گرنه حکومت او در معرض تندباد حوادث خواهد بود.

با درک مطالب بالا می توانیم روی عوامل شکست حکومت امام (ع) و پایان گرفتن آن نگشت بگذاریم.مخالفان،هر دو عامل یعنی پایگاه مردمی ثابت و نیروی نظامی لازم و مطیع اوامر

شخص رئیس دولت را که حکومت در جهت استقرار و پیروزی خود،نیازمند به آنهاست، از امام (ع) مانع شده بودند.و رویدادهای پی درپی که تمام مدت،پس از وفات پیامبر (ص) تا زمان سپرده شدن حکومت به امام (ع) را در بر می گرفت،دست یافتن امام (ع) را به این دو شرط نوعی از محال قرارداده بود.

البته منطقی بود که علی بن ابی طالب پس از پیامبر (ص) نزدیکترین فرد به دلهای پیروان پیامبر (ص) باشد،زیرا که او پسر عموی پیامبر (ص) و داماد و برادر و منتخب او،و بزرگترین مجاهد در راه رسالت او و داناترین اصحاب و پایبندترین همه به تعلیمات او بود.و اگر مسلمانان بحق پیروان پیامبر (ص) و علاقه مندان به او بودند،منطقی بود که علاقه مندان به علی بن ابی طالب نیز باشند و پیش از اطاعت دیگران از او اطاعت کنند.و طبیعی است که در آن صورت دو شرط لازم بسادگی برایش فراهم می شد.و لیکن جریانهای تاریخ در مسیر طبیعی خود پیش نرفت،و میان آنها رابطه منطقی برقرار نشد،بلکه با دافعه ای از عواطف و تعصب،مسیری مخالف که مورد انتظار نبود پیش گرفت.

حسادت قریش

البته قریش از آغاز کار و در موقعی که محمد (ص) در مکه بود-علی رغم شناختی که از او داشتند و آگاهی از امانت و صداقت او-از پذیرفتن دعوت او و اقرار به نبوتش خودداری کردند. دلیل عمده موضع منفی آنها نسبت به وی،حسادت ایشان به دودمان هاشم،خاندان پیامبر (ص) بود و فکر می کردند که اقرار به نبوت محمد (ص) اقرار به آقایی بی قید و شرط خاندان هاشم و بزرگداشت آنها بر تمام خانواده های قریش و سایر قبایل عرب بلکه همه مردم جهان است.قریش از

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه