امیر المؤمنین اسوه وحدت صفحه 34

صفحه 34

قول به مشرک بودن ابو طالب یعنی این که او به خدایی بتها معتقد بوده است،در صورتی که ایمان ابو طالب به الوهیت بتها با اعتقاد وی به راستگویی محمد (ص) که از طرف خدا و از راه وحی خبر می داد،و بر اساس رسالت آسمانی خود،به عبادت خدای یکتای توانا،دعوت می کرد سازش نداشت،در حالی که آن را از جبرئیل و از جانب خدای بزرگ دریافت کرده بود.این امر بیانگر آن است که عبادت بتها و پذیرش الوهیت آنها موجب انکار آفریدگار یکتاست.پس او وقتی که معتقد باشد به خدایی بتها،یا اعتقاد دارد که محمد (ص) بعمد،غیر حق،می گوید و یا این که معتقد است محمد (ص) هر چه می گوید از روی خیال و هذیان است،و به روش وسوسه شدگانی که از چیزهای خیالی سخن می گویند به طوری که گویا آنها را می بینند!اگر بگوییم ابو طالب مشرک و به خدایی بتها مؤمن بوده است و در همان حال آن همه فداکاریها را در راه محمد انجام داده است،پس ناگزیریم شخص ابو طالب را در شمار دیوانگان و نادان ترین نادانان فرض کنیم،چه او معتقد باشد که محمد بعمد سخن ناحق می گفته است و یا معتقد باشد که او مورد وسوسه قرار گرفته است.اگر ابو طالب مشرک و عاقل بوده است و معتقد به این که محمد بعمد سخن غیر حق می گفته است،و با این حال می دیده-چنان که پیداست-نتیجه دعوتش هم برای او و هم برای قبیله اش سالها گرسنگی،ویرانی،نابودی،و مرگ به بار می آورد،حداقل لازم بود که به شدت

از او جلوگیری کند و تا می تواند او را متوقف سازد و سخت گیرترین فرد بر او باشد زیرا در آینده مردم مکه شخص او را مسؤول همه گناهان برادرزاده اش خواهند دانست.

و اگر ابو طالب فردی مشرک عاقل و معتقد به این بود که برادرزاده اش وسوسه شده است و می دید که دعوتش،همان طوری که واضح است،او و خاندانش را نابود خواهد ساخت،لازم می بود که بر او سخت بگیرد و زندانیش کند و به جامعه اعلان کند که او یاوه گوست و او مسؤول گفته های وی نیست.

و اما ابو طالب سرنوشت خود را با سرنوشت برادرزاده اش گره زد و تا پایان کار بدون اعتنا به آنچه در آینده دامنگیر او و قبیله اش می شود،با او همراه بود،در همان حال او می دید،که به سبب حمایت از برادرزاده،خطرها و گرفتاریها،گرداگرد خود او و قبیله اش را فرا گرفته است. تاریخ اسلام به یاد ندارد،که ابو طالب علی رغم آنچه برای او و خاندانش پیش آمد یک کلمه درشت و یا ناروا به برادرزاده اش گفته باشد،بلکه جان خود و خانواده اش را فدای او کرد و با او معامله ای کرد که هیچ پدر مهربانی با عزیزترین فرزندش نکرده بود و به او گفت:پسر برادرم برو!آنچه می خواهی بگو!پس به خدا سوگند هرگز تو را به سبب هیچ چیز ترک نخواهم کرد. ابو طالب با چنین اعمالی،یا مردی است با ایمانی سرشار به حضرت محمد (ص) تا آن جایی که باور دارد،زیان و ضرر در این دنیا-هر اندازه بزرگ باشد-نمی تواند با آنچه از خوشنودی خداوند در کمک به رسالت او به دست می آورد،برابری کند،و یا دیوانه ای است سخت نادان که سختیها و زیانها را در راه کمک به مردی نادرست-که قیام

به دعوتی کرده است که در آن نور امیدی از رستگاری نیست-تحمل می کند.ابو طالب در طول این دعوت یازده سال زندگی کرده است که هر چه بر آن می گذشت بر انبوه مشکلات افزوده می شد.

طبیعی است که هرگز،هیچ عاقلی نمی گوید که ابو طالب بزرگوار،هوشیار دانا و قهرمان دیوانه بوده است ساده ترین قواعد منطقی ما را وا می دارد که بگوییم او مردی بود با درجه ای فوق العاده از ایمان به اسلام.تاریخ گواه است که مؤمنان بزرگ از صحابه موقعی که حادثه سختی پیش می آمد و درگیری شدت می یافت،فرار می کردند،ولی ابو طالب فرار نکرد و در طول یازده سال از پای در نیامد.

از اینجا ما درستی روایتی را درک می کنیم که از امام صادق (ع) ،و او از پدرانش،و آنان از علی (ع) نقل کرده اند،که روزی در صحن حیاط،در شهر کوفه نشسته بود و مردم اطرافش گرد آمده بودند،پس مردی بلند شد و گفت:«ای امیر المؤمنین تو در مقامی هستی که تو و پدرت را خداوند برای عذاب در آتش،وارد آنجا کرده است.»پس امام به او گفت:«خاموش باش! خداوند دهانت را بشکند،به خدایی که محمد را براستی مبعوث به نبوت کرده است سوگند، اگر پدرم از تمام گنهکاران روی زمین شفاعت کند،خداوند شفاعت او را پذیرا خواهد بود.» (3) .

در حقیقت،ابو طالب بر خلاف آن چیزی بود که این محدثان و مورخان اثبات کرده اند.او نسبت به اسلام آکنده از ایمانی با ریشه هایی عمیق بود،و به اندازه کوهها پایدار بود،ایمانی که نه با تهدیدهای متوالی،متزلزل می شد،و نه با گرسنگیهای طولانی.البته او آن ایمان راسخ را پنهان داشت و خداوند دوبار به او پاداش مرحمت کرد.هدف او از مخفی داشتن این ایمان راسخ پاسداری از

زندگی پیامبر بود،که اگر باور خود را به اسلام اظهار کرده بود-در حالی که رئیس قبیله هاشم و فرزندان مطلب بود-بی گمان پیوند میان او و قریش قطع می شد.و او نمی خواست،این پیوند را تا آنجا با مردم قریش قطع کند که منجر به انفجار مسلحانه در میدان جدایی افکن جنگ شود،به حدی که با زندگی او و قبیله اش برخورد پیدا کند و بدان وسیله در حصاری که مردان هاشمی پیرامون محمد (ص) ایجاد کرده اند شکافی به وجود آورد تا دست[مردم قریش]به او برسد.

اما با وجود این که ابو طالب ایمان خود را پنهان می داشت،از ابراز آن بارها خودداری نکرد،و آنچه را در دل داشت چند بار به صورت شعر و چند بار به گونه نثر،به زبان آورد.از جمله اشعار وی شعر زیر است:

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه