امیر المؤمنین اسوه وحدت صفحه 82

صفحه 82

(1) براستی که جنگ خیبر

برای مسلمانان جنگ سرنوشت بود،پیش از این جنگ در دو جنگ گذشته مسلمانان وضع خوبی نداشتند.مسلمانان در جنگ احد به هزیمت رفتند و جز اندکی همه آنها از صحنه پیکار فرار کردند.در جنگ احزاب مدافع بودند.ترس دل همه را پر کرده بود (بجز کسانی که خداوند ترس را از آنان برداشته بود) آن هنگام که دشمن از بالای سر و پایین پایشان آمد و جانهایشان به لب رسیده بود و جنگ در شرایطی پایان گرفت که مسلمانان جرات روبرو شدن با آنان و یا عبور از خندقهایشان به سوی آنها را نداشتند.

در این سومین جنگ مسلمانان با دشمنی روبرو شدند که از نظر شمار از آنان کمتر بود،و اگر نتوانستند بر دشمن پیروز شوند به این سبب بود که قبایل فراوان عرب،هنوز بر آیین بت پرستی خود باقی بودند،و بزودی جرات یافتند،پی در پی به مسلمانان یورش برند.مردم خیبر به فکر حمله های آینده می افتادند،و برای هر نیروی دیگری که قصد تهاجم به مسلمانان می کرد،پشتیبانی نیرومند می شدند.اگر مسلمانان از درهم شکستن شوکت مردم خیبر عاجز می شدند اعتماد به نفس را از دست می دادند،و آن پیروزی بر جمعیت زیاد دشمن در شبه جزیره را در فاصله بسیار دور از خود می دیدند.اگر مسلمانان پیروز می شدند،دژهای دشمنان را می گشودند،کار بر عکس می شد چرا که آن پیروزی موجب بالا رفتن روحیه ایشان می شده،و آنان را از خطر ناگهانی آینده آسوده خاطر می کرد و دیگر قبیله های عرب را از تهاجم آنان می ترساند.

(2) براستی که پیامبر از روال جنگ خوشحال نبود،چه آن که محاصره طول کشیده بود و کمکهای مواد غذایی کمیاب شده بود.دلیل این مطلب این که اینان در این جنگ گوشتهای خران اهلی

را خوردند.اگر مدت بیشتری طول کشیده بود و امکان پیروزی بر دشمن نمی یافتند،مسلمانان در آینده ای نزدیک ناچار به عقب نشینی و رفع حصر می شدند.به همین جهت مسلمانان در دو روز پیاپی با فرماندهی ابو بکر،و بعد عمر،به دژهای خیبر هجوم بردند. چون مسلمانان از فتح هر کدام از آن دژها در دو تهاجم ناتوان ماندند،و پیامبر (ص) دید که مسلمانان در مقابل مشکل بزرگی قرار گرفته اند،در صدد راه حل قطعی برآمد.

تنها راه حل قطعی

تنها راه حل قطعی در این جنگ فرماندهی علی (ع) برای لشکر اسلام بود.چون در نظر پیامبر تنها راه حل قطعی،علی،مجسم می شد،پیامبر ناگزیر از بروز معجزه ای شد تا علی بتواند به آن کار مهم دست بزند،چه آن که علی درد چشم بود و هرگز،نمی توانست به آن کار مهم بپردازد،مگر این که چشمانش بهبود می یافت،و لذا پیامبر با آب دهان مبارکش او را معالجه کرد و چشمان او شفا یافت.اگر میان مسلمانان کسی بود که جای علی را می گرفت او مکلف به این کار مهم نمی شد،علی در وضعی غیر عادی بود و اگر در آن جنگ وارد مبارزه نمی شد اشکالی نداشت،ولی آن کاری مهم بود و کسی جز علی نبود که بتواند با خطر مقابله کند و بر آن پیروز شود.

دو معجزه ای که بروز کرد

شفای چشمان علی با آب دهان رسول خدا یکی از دو معجزه بود.معجزه دوم همان رسالت پیامبر و خبر دادن آن حضرت به مسلمانان بود که آن مرد که در روز سوم فرماندهی جنگ را به عهده خواهد گرفت برنمی گردد،مگر این که فتح را به دست خویش نصیب مسلمانان کند. چگونه محمد به عنوان یک بشر می تواند آگاه شود که خداوند آن قلعه را به دست علی فتح خواهد کرد؟این احتمال هست که علی کشته شود و یا زخم کاری بردارد که مانع از پیگیری مبارزه شود.و لیکن پیامبر اکرم این کلمات را از روی هوای نفس نگفت چه او از روی وحی الهی سخن می گوید و خداوند می داند که در آینده برای علی چه اتفاقی خواهد افتاد و این که او برنمی گردد تا خدا به دست او قلعه را فتح کند.

و این چنین بود که هنگام غیبت علی

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه