- پیش سخن 1
- خدا در دیدگاه علی (علیه السلام) 2
- فعل حضرت حق 2
- منفعت این دیدگاه 3
- انسان از دیدگاه علی (علیه السلام) 4
- انسان از دیدگاه علی (علیه السلام) 4
- احکام حضرت حق 4
- حرمت انسان 5
- از گنهکار ناامید نباشید 5
- هدایت انسان ها 6
- ما چه کرده ایم ؟ 6
- محبت به شقی ترین مردم 7
- سفارش به استاندار 7
- دنیا در دیدگاه علی (علیه السلام) 8
- نیّت امیرالمؤمنین (علیه السلام) 8
- عمل امیرالمؤمنین (علیه السلام) 9
- اخلاق امیرالمؤمنین (علیه السلام) 11
- مصیبت جانکاه 12
- پاورقی 13
شما مطلبی را فقط می شنوید ، باید به گذشته برگردید و خود را در زمان امیرالمؤمنین (علیه السلام)قرار بدهید و امیرالمؤمنین (علیه السلام) را امیرالمؤمنین ببینید ، هم از دید پروردگار هم از دید پیغمبر ، حداقل سیصد آیه در قرآن است که اهل تسنن هم نقل کرده اند ، می گویند مصداق اکمل این سیصد آیه در امت ، امیرالمؤمنین (علیه السلام) است .
پیغمبر را شما ببینید و با چشم پیغمبر ، علی را نگاه کنید ، من فقط یک نظر پیغمبر را می گویم که : شیخ سلیمان بلخی حنفی در کتاب ینابیع الموده خود نقل می کند که روی منبر پیغمبر به مردم فرمود : واقعاً هر کسی که دلش می خواهد آدم را با علمش ببیند ، نوح را با عزمش ببیند ، ابراهیم را با حلمش ببیند ، موسی را با هیبتش ببیند ، و عیسی را با زهدش ببیند اشاره کردند :
فلْیَنْظُرْ اِلی عَلی
اِبْنِ اَبی طالِب
این یک نفر به تنهایی همه انبیا است ، آن وقت این هواپرستان خودپرست جاهل ، در دل جامعه اسلامی که خودشان را هم به مردم باورانده بودند که ما آدم های درستی هستیم اعلام کردند که : علی کافر است و جنگ با او و کشتنش واجب است و شرّش را باید از سر جامعه کم کرد .
از گنهکار ناامید نباشید
در چنین موقعیتی نظر ایشان راجع به انسان چه بود ؟ وقتی که به او می گفتند با این گروه هواپرست و خودپرست جاهل که شما را تا پستی کفر به باور مردم دادند چه باید کرد ؟ شما بودید چه نظری داشتید ؟ آنقدر برای انسان احترام قائل بود که درباره این گروه وقتی که از او می پرسیدند چکار باید کرد ؟ می فرمود : از گنهکار نا امید نباشید ، کریمانه با او برخورد بکنید ، معالجه اش بکنید . می فرمود : انسان های خوب که خوبند ، انسان های پاک که پاکند ، ما در کنار آنها کاری و زحمتی نداریم ، یک کاروان پاکی هستند که به جانب لقاء خدا حرکت می کنند ، باید به داد اینها رسید ، باید دل برای اینها سوزانید ، باید برای اینها گریه کرد و باید برای آنها طبیبانه اقدام کرد . و اصرار داشت ناامید نباشید .
حرمت انسان
برای حریم انسان ، جان انسان ، وجود انسان آنقدر احترام قائل بود که می گفت : دشمن ترین دشمنان من بیمارند ، باید علاجشان کرد . علاج .
او غیر حکومت هایی بود که اگر یک نفر بر اثر درد بگوید : بالای چشمتان ابروست ، مأمور در خانه اش بیایند و دعوتنامه بفرستند و او را به انواع مراکز اطلاعاتی بکشند و رُسَش را دربیاورند و پدرش را جلوی چشمش بیاورند و به خاک سیاه بنشانند .