- پیش سخن 1
- خدا در دیدگاه علی (علیه السلام) 2
- فعل حضرت حق 2
- منفعت این دیدگاه 3
- انسان از دیدگاه علی (علیه السلام) 4
- احکام حضرت حق 4
- انسان از دیدگاه علی (علیه السلام) 4
- حرمت انسان 5
- از گنهکار ناامید نباشید 5
- ما چه کرده ایم ؟ 6
- هدایت انسان ها 6
- سفارش به استاندار 7
- محبت به شقی ترین مردم 7
- نیّت امیرالمؤمنین (علیه السلام) 8
- دنیا در دیدگاه علی (علیه السلام) 8
- عمل امیرالمؤمنین (علیه السلام) 9
- اخلاق امیرالمؤمنین (علیه السلام) 11
- مصیبت جانکاه 12
- پاورقی 13
او می گفت : اولا اینها انسان هستند و بعد هم عارضه بیماری به آنها خورده ، باید معالجه شان کرد ، ناامید هم نباشید
.
یک روزی روی منبر کوفه در ایام حکومت و قدرتش سخنرانی می کرد ، آنقدر مردم تحت تأثیر سخنرانی بودند که مات زده نگاهش می کردند ، یکی از همین گروه از وسط جمعیت بلند شد و گفت : پسر ابوطالب ! خدا ریشه ات را بکند که چقدر خوش زبانی ! تا چهل پنجاه نفر قصد حرکت کردند ، امام از روی منبر فرمود : با شما بود ؟ ! گفتند : نه . فرمود : به چه کسی گفت خدا ریشه ات را بکند ؟ گفتند : به شما . فرمود : حق درگیری بر عهده من است ، من باید با او درگیر بشوم ، من هنوز سخنرانی ام تمام نشده ، بگذارید بنشیند و گوش بدهد ، شاید هدایت بشود .
هدایت انسان ها
او نسبت به انسان ها فقط دغدغه هدایت داشت . به خدا قسم در سه جنگ جمل و صفین و نهروان تا جایی که در توان امیرالمؤمنین (علیه السلام)بود جنگ واقع نشود کوشید اما نشد و دشمن جنگ را به او تحمیل کرد .
نوشته اند در جنگ جمل بعد از این که حضرت پیروز شد به جای این که بگوید شهرها را چراغان بکنید ، نقل و شیرینی پخش بکنید و پرچم های رنگارنگ بزنید ، آمد وسط میدان جمل ، کنار کشته های دشمن ، عین مادر داغ دیده اشک ریخت و گفت : اینها دلم را سوزاندند ، و سوز دل من به این است که همه باید بهشت می رفتند ، اما خودشان راهشان را به سوی جهنم کج کردند .
کدام فرمانده نظامی برای کشته های دشمن
اشک ریخت ؟ ! سراغ دارید ؟ فرماندهان پیروز ، همیشه غرور نشان می دهند و مارش پیروزی می زنند و چراغانی می کنند ، درجه می گیرند ، اما امیرالمؤمنین (علیه السلام)آنقدر برای انسان دغدغه داشت که می آمد کنار کشته دشمن اشک می ریخت که چرا جهنم رفتید ؟ چه درسهایی امیرالمؤمنین (علیه السلام) از پاکی به ما می دهد !
ما چه کرده ایم ؟
پدران ! مادران ! معلم ها ! اساتید دانشگاه ! حاکمان مملکت ! شما چه مقدار دغدغه انسان را دارید ؟ چه مقدار ؟ این همه سوز دل را چگونه باید معالجه کرد ؟ مشکلات را چگونه باید حل کرد ؟ ثروت مملکت را چگونه باید خرج کرد ؟ محبت ها ، چگونه باید خرج بشود ؟ معلم چگونه باید خود را خرج شاگرد بکند ؟ استاد دانشگاه چگونه باید خود را خرج کند ؟ دولت چگونه باید خود را خرج ملت کند ؟ شما یک مو از علی به تنتان هست ؟ شما به اندازه ای که او دغدغه انسان را داشت ، دارید ؟ او برای گمراه اشک می ریخت ، شما برای گمراه تا حالا چه کرده اید ؟ الآن هم که کشور ما یَخْرُجُونَ مِنْ دینِ اللّهِ اَفْواجاً است .