نماز عشق صفحه 27

صفحه 27

قبل از عملیات والفجر در اهواز مستقر بودیم . نماز جماعت تمام شده بود ولی عده زیادی از برادران هنوز مشغول عبادت و تعقیبات بودند . فرانده ما فردی بود به نام اخوی عرب . و در همان زمان مرحوم آیت الله طاهری امام جمعه فقید شهر شاهرود هم بیش ما بودند .

وقتی که به اخوی عرب خبر داده بودند که عملیات خط شکنی به عهده نیروهای شماست ، او این خبر را به آیت الله طاهری داده بود و ناگهان دیدیم ایشان وارد نمازخانه شد و با گریه بسیار عجیبی گفت : بچه خوشا به حالتان . بچه ها مژده دهید . للّه

و خلاصه نمی توانست خودش را کنترل کند ، اخوی عرب هم حضور داشت . بعد از مدتی که همه کنجکاو و کنجکاوتر شده بودند خبر فوق را به ما دادند . نمازخانه با کمک موتور برق روشن می شد .

اخوی عرب برق ها را خاموش کرد و گفت هر

کس می خواهد می تواند برود ، چون در این رفتن برگشتن نیست . ولی بچه ها همه اخوی عرب را بلند کردند و بسیار خوشحال شدند .

در آن شب ما حادثه ای شبیه کربلا را در نمازخانه خود داشتیم و چون بلافاصله بعد از عبادت بچه ها هم بود ، همگی شاد و مسرور بودند از این که خداوند به آن ها توفیق داده است ؛ توفیق کاری که احتمال شهادت در آن بسیار است .

پیشانی زخمی

محمد حسین پور

دوستی داشتم به نام سید مهدی میرکریمی .

طلبه باصفایی بود از داستان خراسان ، از حوزه علمیه مشهد . رزمنده ای بسیجی ، پرشور و بسیار فعال بود که جز عشق جبهه و جهاد و شهادت چیزی در سر نداشت ، او مسؤ ول تبلیغات گردان الحدید بود که در عملیات خیبر مفقود الاثر شد . روزی به نزد او رفتم . از آن جایی که خیلی اهل عبادت به ویژه نماز بود اثر مهر روی پیشانی او مانده بود . نمی دانم من سؤ ال کردم یا خودش . در دنباله بحث و صحبت ، شروع به توضیح درباره لکه پیشانی اش کرد . او توضیح داد که پیشانی هم برای من مشکل درست کرده است ( به خاطر زخم و لکه شدن ) . گفت : تصمیم گرفتم بروم نزد پزشک و مسئله را با او در میان بگذارم . رفتم پیش دکتر و گفتم آقای دکتر می شود دارویی به ما بدهی که این زخم روی پیشانی ما و لکه آن خوب شود . دکتر به من و زخم نگاهی کرد و گفت

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه