نماز عشق صفحه 37

صفحه 37

این خاطره درباره شهید محمد مهدی خرقانی پاسدار گمنامی است که مسؤ ولیت گروه فرهنگی اردوی هجرت در شهرستان کامیاران کردستان را عهده داشت . او زحمات زیادی را متحمل می شد تا دانش آموزان زیادی را از سراسر کشور ، به منظور ایجاد وحدت بین تشیع و تسنن و خنثی کردن تبلیغات دشمن در این شهرستان جمع کند .

شب تولد امام زمان (عج الله ) ، در سال 1361 ، بعد از نماز مغرب و عشا ، در حالی که تعدادی از دانش آموزان اردوی هجرت در شهرک نظامی و محل خوابگاه خود جشن با شکوهی برگزار کرده بودند ، یکی از دانش آموزان متوجه غیبت این شهید گرامی می شود . خیلی پرس و جو می کند و جهت بافتن وی به سمت تعدادی از خانه های بدون سکنه می رود . در تاریکی شب صدای گریه ای او را به خود جلب می کند . به

طرف صدا می رود ، گویا از پشت بام یکی از همین خانه ها می آمده . می گفت آهسته از راه پله خانه به پشت بام رفتم بدون آن که شهید خرقانی متوجه من می شود .

او در حالی که در تاریکی شب بر روی زمین بام افتاده بود و سر به سجده عبادت داشت به شدت گریه می کرد و می گفت . یا امام زمان کمکم کن ، من آدم خوبی نیستم . و با این الفاظ خود را سرزنش می کرد .

این دانش آموز می گفت من هم از صفای شهید گریه ام گرفت و نتوانستم خودم را کنترل کنم . او ناگهان متوجه من شد . خود را سریع جمع و جور کرد . ولی بعد به طرف من آمد و با حالت التماس گفت : فلانی از این صحنه ای که دیدی کوچک ترین حرفی به کسی نزن .

این خاطره را دانش آموز فوق در اردوی هجرت در مراسم شهادت این شهید و الامقام در شهرستان شاهرود تعریف کرد و می گفت من به شهید قول داده بودم که در زمان حیات او از این ماجرا به کسی چیزی نگویم ، ولی در مراسم شهادت او این خاطره را گفتم .

این شهید گران قدر در سال 62 در منطقه کامیاران ، در یک کمین ، به فیض شهادت نائل آمد .

پنکه دستی

حجت الاسلام و المسلمین محمد مهدی ابوالقاسمی

جاده ای بود که در آن هور کشیده بودند و به آن جاده هور الغظیم یا جاده خندق می گفتند . در اطراف آن جا سنگرهایی را بنا کرده بودند و عده

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه